سرشناسه : طبری، محمد، ۱۳۰۸ -
عنوان و نام پدیدآور : پاسخ جوان شیعی به پرسشهای وهابیان/ به قلم محمد طبری.
مشخصات نشر : تهران: مشعر، ۱۳۸۷.
مشخصات ظاهری : ۳۷۲ص.
شابک : ۳۰۰۰۰ ریال : 978-964-540-059-8
وضعیت فهرست نویسی : فاپا(برونسپاری).
یادداشت : چاپ اول: ۱۳۸۶(فیپا).
یادداشت : چاپ سوم.
یادداشت : کتابنامه بهصورت زیرنویس.
موضوع : شیعه -- دفاعیهها و ردیهها
موضوع : وهابیه -- عقاید
رده بندی کنگره : BP۲۱۲/۵/ط۲پ۲ ۱۳۸۷
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۴۱۷
شماره کتابشناسی ملی : ۱۱۰۱۹۲۰
ص:1
از آنجا که طراحان این پرسشها، وهابیهای تندرو هستند، لازم است به ریشه این مکتب و پدید آورنده آن و موقعیت و جایگاهش نزد بزرگان اهل سنت اشاره کنیم تا روشن شود که این مکتب ساختگی، در چه زمانی پدید آمد.
وهابیت را ابن تیمیه حرانی در قرن هشتم پدید آورد. وی بر خلاف سنت پیامبر خداصلی الله علیه و آله، هرگز ازدواج نکرد و بر اثر افکار انحرافیاش، به حکم علما چهار بار زندان رفت. وی از سوی بزرگان مذاهب اهلسنت
1- انبیاء: 7 و نحل: 43،« از اهل ذکر بپرسید اگر نمیدانید.»
2- نساء: 59
1- مقدمة الدرر المضیئة فی الرد علی ابن تیمیه.
2- این رساله، علی رغم انکار عدهای، از ذهبی است؛ چون حافظ سخاوی در کتاب« الاعلان بالتوبیخ» مینویسد: من این رساله را که از ذهبی است دیدهام.« الاعلان بالتوبیخ، ص 77».
3- الفتاوی الحدیثه، ص 144
4- طبقات الشافعیه، ج 4، ص 76، شماره 759
5- دفع الشبهة عن الرسول و الرسال، ص 83
1- لسان المیزان، ج 6، ص 319
2- روح المعانی، ج 1، صص 19- 18
3- « سؤالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه شد!»
پیشتر گفتیم کتابچهای که با عنوان «سؤالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه شد» انتشار یافته، 178 سؤال در آن طرح گردیده که هدفش انتقاد از عقاید شیعه است.
اکنون برای آشنایی با محتوای این جزوه و پی بردن به واقعیت و پایه ارزش آن، بدون در نظر گرفتن مسائل جانبی، نکاتی را یادآور میشویم:
1. طراح یا طراحان پرسش، در این کتابچه، گاهی یک پرسش را
1- .« سؤالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه شد»، صص 6 و 7 مقدمه.
1- شخصی که قتل شیعه را واجب میداندو در عین حال میخواهد با این پرسشها آنان راهدایت کند!
ابن اثیر جزری، محدث عالی مقامی که در سال 544 دیده به جهان گشود و در سال 606 درگذشت و با نگارش کتاب «جامع الأصول فی أحادیث الرسول» توانست احادیث شش کتاب را در آن گردآورد، در جلد دهم، فرع دوم، در موضوع «حوض»، ده روایت ازصحیح بخاری و مسلم نقل کرده که همگی حاکی از ارتداد گروهی ازصحابه بعد از رحلت پیامبر خداصلی الله علیه و آله است. از آنجا که نقل همه این احادیث به دراز میکشد، به نقل دو حدیث و اشاره به شمارههای بقیه اکتفا میکنیم:
1. بخاری و مسلم از ابوهریره نقل میکنند که پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود:
«یَرد عَلَیّ یَومَ الْقِیامَةِ رهط من أصحابی فیجلون عن الحوض فأقول: یَا رَبّ أصحابی، فیقول: إنّه لا علم لک بما أحدثوا بعدک، إنّهم ارتدّوا علی أدبارهم القهقری» و فی روایة فیحلؤون. أخرجه البخاری و مسلم. «(1)»
«در روز قیامت گروهی از اصحاب من بر من وارد میشوند، ولی آنها را از حوض میرانند. میگویم خدایا! آنها یاران من هستند، خطاب میآید: تو نمیدانی بعد از تو چه بدعتهایی گذاردند؟ آنان مرتد شدند و به حال پیشین بازگشتند.»
این حدیث را بخاری و مسلم درصحیح خود نقل کردهاند.
2. بخاری درصحیح خود نقل میکند: پیامبر فرمود:
1- . جامع الأصول، ج 10، ص 469، شماره 7998
سبّصحابه یا دشنام و ناسزا گفتن به یاران حضرت رسولصلی الله علیه و آله از مسائلی است که روی آن تکیه بیشتری شده است. اکنون ببینیم پایهگذار
1- همان، ذیل شماره 7998، برای اختصار، از نقل متن عربی خودداری گردید.
2- . لطفاً به جامع اصول، ج 10، فرع دوم از کتاب حوض، شمارههای 7995 تا 8004 مراجعه کنید.
1- . صحیح مسلم، باب فضائل علیّبن أبی طالب، ضمن حدیث 2404
از اتهامات این کتابچه، که بارها تکرار شده، شیعه را متهم کرده است که به همسر پیامبرصلی الله علیه و آله نسبت ناروا داده است، در حالی که تفاسیر شیعه، در سوره مبارکه نور، خلاف آن را گواهی میدهد.
1- صحیح بخاری، باب ما جاء فی بیوت أزواج النبی، حدیث 3104
2- صحیح مسلم، شماره 2905، فرعی 49
این مسأله که امیرمؤمنان، علی علیه السلام دخترش امّ کلثوم را به عقد عمربن خطاب درآورد، نشانه داشتن رابطه حسنه نیست؟
پاسخ
تزویج امّ کلثوم به عمربن خطاب، از مسائل اختلافی در تاریخ است.
بهطوری که این قطعه تاریخی به تعابیر مختلف وصورتهای متناقض نقل گردیده است. بنابر این، برای اثبات چیزی، نمیتوان به چنین مسألهای تکیه و اعتماد کرد؛ مانند:
1. علی علیه السلام او را به عقد عمر درآورد.
2. این کار به وسیله عباس عمومی علی علیه السلام انجام پذیرفت.
3. این کار از روی تهدید انجام گرفت.
4. عروسی انجام گرفت و عمر از او دارای فرزندی بهنام زید شد.
5. خلیفه پیش از مراسم عروسی کشته شد.
6. زید نیز دارای فرزندی بود.
7. او کشته شد و وارثی نداشت.
8. او و مادرش در یک روز کشته شدند.
9. مادرش پس از وی زنده بود.
10. مهریه او چهل هزار درهم بود.
1- . الذریة الطاهرة، نگارش ابی بشر دولابی 224- 310 صص 157، 162 این اختلافات را ذکر میکند.
2- . هجوم به خانه وحی و هتک حرمت دخت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله در معتبرترین مدارک اهل سنت آمده است؛ مانند المصنف تألیف ابن ابی شیبه، استادِ بخاری، متوفای 235، ج 8، ص 490، شماره 4549؛ انساب الاشراف، تألیف بلاذری، ج 1، ص 586، چاپ دارالمعارف، قاهره؛ الإمامة والسیاسه، تألیف ابن قتیبه 213- 276، ج 1، ص 13012 چاپ مکتبة تجاری کبری مصر؛ تاریخ طبری، تألیف طبری 224- 310، ج 2، ص 443؛ اسیتعاب، تألیف ابن عبد البر، 368- 463 ج 3، ص 972 و دیگر مدارک.
علی علیه السلام با ابوبکر و عمر بیعت کرد، آیا این نشانه حقانیت آنها در خلافت نیست؟
پاسخ
شیعه بر این باور و اعتقاد است که امیر مؤمنان هرگز با احدی بیعت نکرد؛ زیرا خود را خلیفه منصوص خدا میدانست، ولی آنگاه که دید زمام امور به دست غیر او افتاد، وظیفه تشخیص داد که در مواردی آنها را ارشاد و راهنمایی کند؛ آن حضرت، خود میگوید:
«دیدم اگر به دنبال گرفتن حق خویش باشم، همین اسلام موجود نیز از میان میرود.» «(1)»
وقتی وضعیت را اینگونه یافت، همراهی و همکاری را لازم دید.
حتی آنگاه که برخی از اعراب از پرداخت زکات سرپیچی کردند، چارهای جز سکوت نیافت. البته در مواردی که لازم دیده، پرده را کنار زده و از حقانیت خویش دفاع کرده است.
به گفته روایات اهل سنّت، امیر مؤمنان، پس از درگذشت فاطمه زهرا علیها السلام بیعت کرد. ولی حضرت فاطمه علیها السلام تا جان در بدن داشت، با
1- صحیح بخاری، ج 4، ص 42، ج 5، ص 82، و ج 8، ص 30
2- فتح الباری، کتاب المغازی، باب غزوه خیبر، ج 7، ص 493، حدیث 4240 و نیز کتاب الفرائض، ج 12، ص 5، حدیث 6726
3- صحیح مسلم، ج 6، ص 22، باب حکم من فرّق أمرالمسلمین؛ سنن بیهقی، ج 8، ص 156
1- . بخاری، ج 4، ص 25، باب مناقب قرابة رسول اللَّه صلی الله علیه و آله.
2- صحیح بخاری، ج 4، ص 210؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 154
چرا علیبن ابیطالب علیه السلام نام خلفا را بر فرزندانش نهاد؟
پاسخ
میدانیم که نامهای سه خلیفه، نامهای مخصوص این سه نبود، بلکه قبل و بعد از اسلام، چنین نامهایی در میان عرب شایع و رایج بود. پس این نامگذاری، هرگز دلیل بر علاقه به مقام خلافت و اداره کنندگان آن نیست. شما میتوانید با مراجعه به کتابهای رجالی؛ مانند الاستیعاب نوشته ابن عبد البر و اسد الغابه نوشته ابن اثیر،صحابهای را که نام ابو بکر، عمر یا عثمان داشتند، ملاحظه فرمایید.
ما، در این جا، تنها به یک کتاب به نام «اسدالغابه فی معرفة الصحابه» بسنده میکنیم و از کسانی نام میبریم که نام آنان «عمر» بود.
1. عمر الأسلمی 2. عمر الجمحی 3. عمربن الحکم 4. عمربن سالم الخزاعی 5. عمر بن سراقه 6. عمر بن سعد الأنماری 7. عمر بن سعد السلمی 8. عمر بن سفیان 9. عمر بن ابی سلمه، 10. عمر بن عامر السلمی، 11. عمر بن عبید اللَّه 12. عمر بن عکرمه 13. عمر بن عمرو اللیثی 14. عمربن عمیر 15. عمربن عوف 16. عمر بن غزیة 17. عمر بن لاحق 18. عمر بن مالک بن عقبه 19. عمربن مالک الأنصاری 20.
عمربن معاویة الغاضری 21. عمربن یزید 22. عمر بن الیمانی.
اینها کسانی هستند که ابن اثیر آورده و اگر تابعان راهم، که نامشان
پس از قتل عثمان، مسلمانان، در خانه علی ریختند تا با آن حضرت بیعت کنند. شیعیان میگویند: علی فرمود: «دَعُونِی وَالْتَمِسُوا غَیْرِی»؛ «مرا رها کنید و دیگری را بجویید». اگر علی علیه السلام خلیفه بود، چرا میگوید: دیگری را بجویید؟
پاسخ
خلافت به دوصورت متصور است و آن دو، تفاوت روشنی با هم دارند:
1. خلافت منصوص، که تعیین خلیفه از جانب خدا است. خلافت به این معنا قابل فسخ و یاصرف نظر کردن نیست. در این مورد خلافت بهسان نبوت است و وظیفهای است الهی که بر دوش فردی نهاده میشود.
2. خلافت انتخابی، که خلیفه از سوی مردم برگزیده میشود. گفتنی است امام علیه السلام خلافت به معنای دوم را نمیپذیرد.
توضیح اینکه: مردم پس از قتل عثمان، از علیبن ابیطالب خواستند بهسان سه خلیفه پیشین، با بیعت، زمام امور را به دست گیرد و امام علیه السلام در این حال با بیان: «مرا رها کنید و دیگری را بجویید.» به این خواسته پاسخ مثبت ندادند.
نپذیرفتن چنین خلافت و بیعتی، نشانه این نیست که امام خلیفه منصوص و واقعی نبود، بلکه نشانه آن است که روش پیشینیان را نادرست
1- نهج البلاغه، خطبه 15
2- نهج البلاغه، خطبه 92
1- همان، خطبه 164؛ الملل والنحل، شهرستانی، صص 32 و 33
2- همان، حکمت 191 و 202
3- همان، خطبه 172
4- . نهج البلاغه، نامه 10، 28 و 64
5- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 195
6- نهج البلاغه، خطبه 92
1- . همان، خطبه 136 و نامه 54
2- نهج البلاغه، نامه امام به مردم مصر، شماره 62
اگر فاطمه علیها السلام به وسیله خلفا مورد ستم قرار گرفت، چرا شوهر دلیرش از وی دفاع نکرد؟
پاسخ
در این پرسش، دفاع نکردن امام اصل مسلّم گرفته شده، در حالی که دلیلی بر این مطلب وجود ندارد.
علی علیه السلام در حدّ وظیفه شرعی، از حریم عصمت خود دفاع کرده است. لیکن دفاع در آن روزها، بهصورت جنگ و خونریزی، به مصلحت اسلام نبود و اگر شمشیر میکشید و بنیهاشم و گروهی ازصحابه، که پایبند به بیعت علی در غدیر خم بودند، یک طرف و هواداران خلافت طرف دیگر، در اینصورت مسلمانان به دو گروه تقسیم میشدند و اصل سفره اسلام برچیده میشد. اتفاقاً منافقان در لباس دلسوزی سراغ علی علیه السلام آمدند و به او گفتند:
«یَا أَبَاالْحَسَن، أَبْسِط یَدَکَ حَتَّی أُبَایِعَکَ».
«ای ابو الحسن، دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنیم.»
گوینده این سخن ابوسفیان، دشمن دیرینه اسلام است.
امیرمؤمنان از موضع او آگاه بود که او در لباس دلسوزی به خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله میخواهد جنگ درونی و خانگی در مدینه راه بیندازد، از اینرو، به او چنین فرمود:
1- تاریخ طبری، ج 2، ص 449؛ حوادث سال پانزدهم هجری.
2- بحارالانوار، ج 1، صص 77 و 112
بسیاری از بزرگان اصحاب با اهل بیت پیامبرصلی الله علیه و آله پیوند خویشاوندی برقرار کردهاند، سپس مواردی را میشمارد و نتیجه میگیرد که اهل بیت علیهم السلام با آنها محبت و دوستی داشتهاند.
پاسخ
در اینجا نظر یادآوری دو نکته ضروری است:
1. پرسشگر، در طرح این پرسش، تفکر قبیلهای دارد که میگوید:
ازدواجصحابه و اهلبیت با یکدیگر، نشانه کمال الفت و دوستی میان آنها بوده است؛ چنانکه در میان قبایل عرب، ازدواج نشانه الفت وصمیمیت میان دو قبیله است.
در حالی که مسأله اختلاف، میان اهل بیت علیهم السلام و برخی ازصحابه (نه همه)، نه اختلاف قبیلهای، که اختلاف عقیدتی و به یک معنی رفتاری بود. روشن است که چنین اختلافی، با ازدواج چند نفر از نوهها و نبیرهها، از میان نمیرود.
و به دیگر سخن، اگر اختلاف خاندان رسالت با گروههای دیگر، اختلاف سیاسی و یا مالی بود، میگفتیم دختر دادن و دختر گرفتن نشانه آن است که مواضع هر دو گروه به هم نزدیک شده و دست الفت به یکدیگر دادهاند.
اختلاف آنان بر سر یک مسأله اساسی، و آن رهبریِ جامعه پس از
1- البدایة والنهایه، ج 7، ص 153
2- النجم: 38
از نظر شیعه، امامان علم غیب میدانند و از مرگ خود آگاهاند و با اختیار خود میمیرند، در اینصورت آیا امامی که جام زهر نوشیده، نوعی خودکشی کرده است؟
پاسخ
اوّلًا گاهی شهادت در راه خدا و گزینش اختیاری مرگِ سرخ، برای امام علیه السلام یک تکلیف، بلکه عین تسلیم نسبت به خواست خدا است.
حسینبن علی علیهما السلام با کمال آگاهی و اختیار، راه کربلا را در پیش گرفت و میدانست که کشته میشود. امّا شهادت برای او یک تکلیف بود تا مسلمانان را با ماهیت واقعی امویان آگاه سازد، و حالت بی تعهّدی را از میان ببرد و روح جهاد بر ضدّ حاکمان وقت را زنده کند؛ حاکمانی مانند یزید که وحی را انکار میکرد و نبوت پیامبر را زیر سؤال میبرد و در پی انتقام جویی از کشتگان خاندان خود در جنگهای بدر و احد بود؛ چنان که در شعر خود میگوید:
لعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلا خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحْیٌ نَزَلْ
لَسْتُ مِنْ خُنَدفٍ إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ مِنْ بَنی أَحْمَدَ ما کانَ فَعَلْ
لَیْتَ أَشْیاخی بِبَدْرٍ شَهِدُوا جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الْأَسَلْ
لَأَهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً ثُمَّ قالُوا: یا یَزیدُ لاتُشَلْ
«بنی هاشم با حکومت بازی کردند و بر محمد، نه وحیی نازل شده و نه کتابی آمده است!
من از فرزندان خندف نیستم، اگر از فرزندان محمد انتقام کارهای او را نگیرم.
ای کاش پدران من در جنگ بدر شاهد بودند که خزرجیان (مردم مدینه) چگونه از زخم شمشیرها و نیزهها ناله میکردند.
اگر آنها اینصحنهها را میدیدند، شادمان میشدند و از شادی فریاد برمیآوردند که ای یزید دستت درد نکند!»
در مقابل حکومت جائر، امام با علم قطعی به مرگ، باید به استقبال شهادت برود و به تکلیفش عمل کند.
درباره دیگر پیشوایان، باید گفت مسمومیت آنان، ناشی از جهادهای لسانی و قلمی آنان بر ضدّ ستمگران و خلفای جور بوده است.
واکنش این جهادها جز این نبود که دشمنان بر ضدّ آنان بهپا خیزند و آنان را به هر وسیلهای نابود کنند. پس اگر میگوید: شهادت و مرگ آنان به اختیار خودشان بود، مقصود همین است که آنان با اختیار کامل به نبرد با ستمگران برخاستند و نتیجه قطعی آن، همان شهادت و مسمومیت آنان بوده است و اگر ایشان دست روی دست میگذاشتند و یا ستایشگر ستمگران و خلفای اموی و عباسی میشدند، هرگز به استقبال شهادت نمیرفتند.
زندگی پیشوایان، زندگی انزوایی و گوشهگیری نبود. آنان در متن اجتماع به تبلیغ احکام، بیان عقاید و دیگر وظایف میپرداختند و نتیجه قطعی این نوع رفتارها شهادت و مسمومیتشان بود و آنها با اختیار کامل
1- الکافی، ج 1، ص 258
2- در کتاب مفاهیم القرآن، ص 337 و آگاهی سوم، صص 235- 212 برخی از این پاسخها به گونهای وارد شده است.
چرا حسنبن علی علیهما السلام که نیروی فراوانی داشت و میتوانست جنگ را ادامه دهد، از درصلح با معاویه در آمد، امّا حسین بن علی علیهما السلام با این که توانایی نداشت، به جنگ یزید رفت؟ آیا یکی از آنها راه خطا پیش گرفته است؟
پاسخ
1. آدمی از پرسشگر یا طراحان پرسش، و به ویژه از کسانی که این پرسشها را گرد آورده، منتشر میکنند، در شگفت میماند که چگونه بر همهصحابه لباس عصمت و یا لباس عدالت پوشانیده و همه را پاک و منزه از گناه و خلاف میشمارند! آیا حسن و حسین علیهما السلام، فرزندان پیامبرصلی الله علیه و آله، که ستایشهای فراوانی از جد بزرگوارشان درباره آنها نقل شده،صحابه نبودند؟ چرا باید کار یکی را خطا بدانیم؟!
این سخن حاکی از آن است که گرد آورنده این پرسشها، فردی ناصبی است نه سلفی؛ زیرا سلفیها همهصحابه را محترم میشمارند، ولی نویسنده این شبنامه و کتابچه، کوچکترین احترامی برای دو نور دیده پیامبر قائل نشده است. پیامبری که فرمودند:
«مَنْ أَحَبَّنِی وَ أَحَبَّ هَذَیْنِ وَ أَبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا کَانَ مَعِی فِی دَرَجَتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ». «(1)»
1- سنن ترمذی، ج 5، ص 305، به شماره 3816، باب 92، مناقب علی بن ابی طالب؛ مسند احمد، ج 1، ص 77
مصحف فاطمه علیها السلام
جزوه یاد شده، حدیثی از اصول کافی نقل کرده که در آن از «مصحف فاطمه» یاد شده است. تنظیم کنندگان جزوه مصحف را به معنای قرآن گرفته و در باره آن پرسشهایی را مطرح کردهاند؛ مانند:
1. آیا پیامبر و اصحاب او قرآن فاطمه را میدانستند؟
2. آیا ...
و ...
پاسخ
مایه شگفتی است که فردی حدیثی را بهگونهای نادرست ترجمه میکند و آنگاه پرسشهایی را در باره آن ردیف میکند!
حدیث مربوط به «مصحف فاطمه علیها السلام» است. گردآورنده پرسشها تصوّر کرده است که «مصحف» در زبان عرب و در عصر پیامبرخداصلی الله علیه و آله به معنای قرآن بوده است، در حالی که مصحف که از «صحیفه» گرفته شده، در لغت عرب به معنای مطلق کتاب است.
* در قرآن کریم آمده است:
- «آنگاه که نامههای اعمال منتشر گردد.» «(1)»
1- اعلی: 18 و 19
2- . کتاب المصاحف، نگارش حافظ ابوبکر عبداللَّهبن ابی داوود سجستانی، صص 10- 9
1- . اصول کافی، ج 2، ص 613
2- همان.
3- کتاب المصاحف سجستانی، صص 134 و 135
4- اللباب فی تهذیب الأنساب، ابن اثیر، ج 3، صص 62 و 63
1- بصائر الدرجات، الصفار، صص 157 و 158، چاپ مؤسسه نعمان.
2- کافی، همان، حدیث 1
حدیثی است از کافی که نام برخی از راویان آن «عمر» است؟
پاسخ
این پرسش تکرار پرسش سوم است و پاسخ آن پیشتر داده شد.
در روایات شیعه آمده است که باید در مصیبتصبر کرد و از بیقراری و بیتابی پرهیز نمود و از سیلی برچهره زدن و مانند آن خودداری کرد.
با این وصف، چرا شیعه در ایام سوگواری بر خلاف این احادیث گام عمل میکند؟
پاسخ
تفاوت است میان گریه برای از دست رفتگان، که در خصوصیات فطری است و چاک کردن گریبان و خراشیدنصورت.
راه نخست، راه پیامبر و یاران اوست؛ آنگاه که فرزندش ابراهیم درگذشت، چنین فرمود: «چشم گریان است و اشک ریزان و قلب سوزان». «(1)» در جنگ احد، آنگاه که حمزه شهید شد،صفیه دختر عبد المطّلب
1- امتاع الأسماع، مقریزی، ص 154
2- صحیح بخاری، باب مرض النبی و وفاته؛ مسند أبی داود، ج 2، ص 197؛ سنن نسائی، ج 4، ص 13؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 163؛ تاریخ الخطیب، ج 3، ص 262
3- به کتاب مرزهای توحید و شرک، صص 195- 201 مراجعه فرمایید.
4- تاریخ طبری، ج 2، ص 441
1- مجمع الزوائد، ج 6، ص 120. این رویداد گویا پیش از سوگواری« صفیه» برای حمزه بوده است.
2- سنن ابی داود، ج 2، ص 58؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 481
1. از این بیان نتیجه میگیریم که سوگواری، گریه و اشک ریختن در فراق عزیزان، رحمتی الهی است و حاکی از کمال انسانی است که در مقابل سنگدلی که از هیچ چیز اثر نمیپذیرد و به هیچ کسی رحم نمیکند قرار دارد.
2. راه پیمایی و عزاداری و نوحه سرایی دسته جمعی برای احیای مکتب، امری مطلوب است و نه تنها مورد نهی نیست بلکه مورد ستایش است.
3. نوحه سراییها و راهپیماییهای شیعه در تاسوعا و عاشورا و در مناسبتهای دیگر، جنبه سیاسی دارد و هدف این است که بنی امیه را محکوم کنند و همه کسانی را که لب فرو بسته و مؤید آنها بودهاند از خود طرد کنند تا مظلومیت اهل بیت و ستمگری امویها، زنده نگاه دارند.
4. مخالفان عزاداری از آن میترسند که مظلومیت اهل بیت و ستمگری امویها بار دیگر مطرح گردد و به دنبال مستمسکهایی هستند که شیعه را از این کار باز دارند. در این راستا روایاتی را مطرح میکنند که ما نیز منکر آنها نیستیم، ولی هدف آنان سرپوش نهادن بر اعمال بنیامیه و منزوی ساختن خاندان رسالت است.
اگر در این عزاداریها، کاری بر خلاف دستور الهیصورت گیرد، هیچ عالمی آن را تجویز نمیکند و حساب مکتب را باید از کار برخی از افراطیها جدا کرد.
قمه زدن و خونین کردن سر، چه حکمی دارد؟
پاسخ
در پاسخ پرسش پیشین گفتیم که هر نوع نوحهسرایی و راهپیمایی، که در جهت احیای مکتب حق و محکوم کردن ظالمان بنی امیه و بنیعباس انجام گیرد، نوعی کمک به حق و دعوت الی اللَّه است ولی اگر در ضمن آنها کاری بر خلاف شریعت اسلامصورت پذیرد، هیچ عالمی آن را تجویز نمیکند.
ما از گردآورنده یا گردآورندگان سؤالها میپرسیم: در سال گذشته، نوجوانی از اردن با بستن کمربندی انفجاری، در شهر حله عراق، وارد مجلس عروسی شد و با منفجر کردن خود، بیش از 100 نفر را کشت.
وقتی خبر به بستگان وی در اردن رسید، خانوادهاش برای وی «مجلس عرس» برپا کردند! آیا شما این ترورها را که کودک و زن و افراد بیگناه را میکشد تجویز میکنید؟ تیر در چشم خود نمیبینی امّا ...
چراصحابهای که در غدیر خم حاضر بودند و با علی علیه السلام به خلافت بیعت کردند، در مقابل غصب خلافت او توسط دیگران اعتراض نکردند؟
پاسخ
به نظر میرسد که پرسشگر کوچکترین مطالعهای در این مورد ندارد. او از کجا میگوید کهصحابه اعتراض نکردند؟!
از آن رو که هدف گزیدهگویی و خلاصه نویسی است، نمیتوانیم تعداد مناظرات، احتجاجات و اعتراضاتی را که بر نادیده گرفتن حق علی علیه السلام انجام گرفت در اینجا منعکس کنیم.
کافی است در این مورد کتاب گرانسنگ الغدیر را مطالعه کنید، آنجا که 22 مناظره، احتجاج و انتقاد ازصحابه و تابعان را نقل کرده است. «(1)» شیرینتر آنکه وقتی رابطه معاویه با عمرو بن عاص تیره شد، پسر عاص در پاسخ نامه معاویه نوشت:
«ویحک یا معاویة ... وقال [رسول اللَّه] فی یوم غدیر خم: ألا من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللّهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله». «(2)»
1- الغدیر، ج 1، صص 327- 422
2- مناقب، خوارزمی، ص 199، حدیث 240
آنگاه که پیامبرصلی الله علیه و آله (قبل از وفاتش) خواست نامهای بنویسد و عمر با آن مخالفت کرد، چرا علی علیه السلام چیزی نگفت با اینکه او مرد شجاعی بود؟
پاسخ
در اینجا با ابن عباس همصدا میشویم که گفت:
پیامبر خداصلی الله علیه و آله، روز پنجشنبه، که چیزی به وفاتش نمانده بود، فرمود: قلم و دواتی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید «(1)» ولی از میان حاضران برخی با این کار مخالفت کردند و عمر بن خطاب گفت: بیماری بر پیامبر چیره شده است! و در نقل دیگر گفت:
پیامبر هذیان میگوید! و اصحاب به مشاجره با یکدیگر پرداختند. این سخنان بهگوش پیامبرصلی الله علیه و آله رسید و فرمود: برخیزید و از اینجا بروید.
شایسته نیست در محضر پیامبر به اختلاف و کشمکش بپردازید. آنگاه ابن عباس میگوید: بزرگترین فاجعه و مصیبت همان بود که میان پیامبرصلی الله علیه و آله و خواسته او که نوشتن نامه بود، مانع شدند تا آنجا کهصدای زنان پشت پرده بلند شد و مخالفان را نکوهش کردند.
آیا کتاب کافی شرح و تفسیر قرآن است، در حالی که بیشتر روایات کافی ضعیف است؟
پاسخ
از ترفندهای باطلگرایان این است که نخست طرف مخالف را متهم میکنند، آنگاه از او سؤال میپرسند.
اوّلًا: در کجا آمده است که بیشتر روایات کتاب کافی ضعیف است؟
روایات کافی بر چهار دسته تقسیم میشود:
1.صحیح 2. موثق 3. حسن 4. ضعیف.
اینکه شیعه روایات مهمترین کتاب خود را به چهار بخش تقسیم میکند، نشانه واقع گرایی این مکتب است؛ زیرا کتابصحیحی جز قرآن در اختیار بشر نیست و دیگر کتابها باید مورد بررسی قرار گیرد. از این نظر، کتاب کافی با موشکافی خاصّی به چهار بخش تقسیم شده است.
علّامه مجلسی در کتاب «مرآة العقول» همه بخشها را معین نمودهاند.
مؤلف کافی در آغاز کتاب، برای سنجش حدیث، معیاری از امامان نقل کرده، فرمودهاند:
«اعْرِضُوهُمَا عَلَی کِتَابِ اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَرُدُّوه». «(1)»
انسان فقط بنده خداست، پس چرا میگویید عبدالحسین و ...؟
پاسخ
عبودیت در معانی مختلفی به کار میرود:
1. عبودیت در مقابل الوهیت؛ روشن است که استعمال عبودیت در چنین موردی، به معنای مملوک بودن است که شامل تمام بندگان خدا میشود. منشأ مملوک بودن انسان، خالق بودن خداوند متعال و مخلوق بودن انسان است. در این استعمال، از آنجا که عبودیت، رمز مخلوق بودن است، فقط به اسم خداوند متعال اضافه میشود و میگویند: «عبداللَّه» زیرا:
إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْداً. «(1)»
«هیچ موجودی در آسمانها و زمین نیست جز آنکه خدا را بنده و فرمان بردار است.»
همچنین قرآن به نقل از حضرت مسیح میفرماید:
قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِی الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً. «(2)»
«من بنده خدایم، او کتاب آسمانی به من داده و مرا پیامبر قرار داده است.»
1- . لسان العرب و القاموس المحیط، ماده« عبد».
2- نساء: 59
وقتی علیبن ابیطالب میدانست خداوند او را به عنوان خلیفه برگزیده، چرا با ابوبکر، عمر و عثمان بیعت کرد؟ اگر قدرت نداشت، پس امام نبود. امام باید قدرت و توان داشته باشد، و اگر قدرت داشت، چرا از قدرت خود استفاده نکرد، پس این خیانت است. پاسخ شما در این مورد چیست؟
پاسخ
اوّلًا: در هیچ تاریخی نیامده است که امیر مؤمنان علیه السلام با عمر و عثمان بیعت کرد؛ زیرا خلافت عمر به وسیله ابوبکر تثبیت شد و او در حقیقت خلیفه ابو بکر بود. وقتی ابوبکر عمر را برای خلافت نصب کرد، مردم به حضور وی رسیده، گفتند: چرا مردی تندخو را به خلافت نصب کردی؟
اگر او خلیفه شود بر تندخوییاش میافزاید. وقتی به لقای پروردگار بپیوندی، در پیشگاهش، از این که او را به خلافت برگزیدهای، چه پاسخی خواهی داد؟
ابوبکر در پاسخ آنان گفت: جوابم به خدا این است که بهترین خلق خدا را برای این مقام برگزیدم. «(1)» همچنین رسمیت یافتن خلافت عثمان، به وسیله عبدالرحمانبن عوف و با تردستی خاص او بود که در تاریخ آمده است. اصلًا نیازی به
1- الخراج، تألیف ابویوسف بغدادی، ص 100
1- . صحیح مسلم، ج 6، ص 22، باب حکم من فرّق أمرالمسلمین؛ سنن بیهقی، ج 8، ص 156
چرا وقتی حضرت علی علیه السلام به قدرت رسید:
الف) در منبر گفت: «خَیرُ هَذِهِ اْلأُمَّة بَعْدَ نَبِیّهَا أَبُو بَکْر وَ عُمَر».
ب) ازدواج موقت را رواج نداد.
پ) فدک را باز نگرداند.
ت) «حَیَّ عَلَی خَیْرِ الْعَمَلِ» را به اذان و اقامه اضافه نکرد.
ث) «الصلاةُ خیرٌ مِنَ النَّوم» را از اذان حذف نکرد.
ج) برای مردم قرآن دیگری نیاورد ...
پاسخ
به گردآورنده این پرسشها (که مدعی هستند از سایتها گرفتهاند) یادآور میشویم که: شما مدعی امور ششگانه پیشگفته هستید و باید آنها را ثابت کنید. شما ادعاهایی مطرح ساختهاید و هیچ مدرکی برای آنها ارائه نکردهاید. آیا همین چند پرسش بیمدرک، مایه گمراهی شیعیان شده است؟!
1. حدیثی که از زبان امیر مؤمنان، علی علیه السلام درباره دو خلیفه نخست نقل شد، از احادیث جعلی و ساختگی است. این تنها حدیثی نیست که از زبان علی علیه السلام درباره خلفا جعل کردهاند. در این مورد، 36 حدیث در فضیلت خلفا از آن حضرت جعل گردیده که آثار جعل و وضع، از آنها
1- . الغدیر، ج 8، ص 54- 62؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 77
2- نهج البلاغه، خطبه سوم. ابن خشاب این خطبه را پیش از تولد رضی، در سال 306 برای مصدق بن شبیب واسطی نقل کرده است، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 205
3- نهج البلاغه، 162
1- . تفسیر طبری، ج 5، ص 9؛ الدر المنثور، ج 2، ص 140
2- صحیح مسلم، ج 4، ص 131، باب نکاح المتعة؛ مسند احمد، ج 2، ص 95 و 4، ص 436؛ میزان الاعتدال، ج 2، ترجمه عبدالملک بن خریج.
3- نهج البلاغه، نامه شماره 45 که به عثمان بن حنیف نوشته است.
1- شرح تجرید قوشچی، ص 484
2- سیره حلبی، ص 305
3- مقاتل الطالبیین، ص 277
1- فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ج 4، ص 250، حدیث 2009 و 2010
2- تهذیب، ج 3، باب فضل شهر رمضان، حدیث 30؛ کافی، ج 4، ص 154
3- فتح الباری، ج 4، ص 250، حدیث 2010
1- الانصاف، صص 383- 422
2- موطأ، ص 78 به شماره 8
3- الانصاف، ج 1، صص 151- 162
1- تاریخ یعقوبی، ج 2، صص 135- 136، چاپ بیروت، دار صادر.
در زمان خلافت دو خلیفه نخست اسلام فتوحات اسلامی گسترش یافت و در هیچ زمانی، اسلام به اندازه زمان آنها قدرت نداشته است، ولی در زمان علی بن ابی طالب که شما او را معصوم میدانید، مسلمانان دچار اختلاف داخلی شدند.
پاسخ
اگر شخصیت و برتری افراد، به اندازه گسترش جغرافیایی حکومت آنان باشد، پس دو خلیفه نخست، بر پیامبر نیز برتری دارند! زیرا در زمان پیامبرصلی الله علیه و آله قدرتی که اسلام پیدا کرد، کمتر از قدرتی بود که در زمان آن دو به دست آورد.
اگر میزان، گسترش جغرافیایی حکومت است، در زمان هارون الرشید خورشید اسلام، بیش از همه وقت درخشش داشت. پس باید هارون بالاتر از همه، حتی پیامبرصلی الله علیه و آله باشد!
نکته باریک تر از مو اینجا است که گسترش قلمرو اسلام، نه مرهون خلافت این دو نفر که مرهون تعالیم روح بخش اسلام بود؛ تعالیمی که دلها آن را میپذیرفت و مردم از حکومتهای جائر خود، خسته و نالان بودند.
ندای «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه» و شعار عدالت خواهی و مساوات اسلام میان انسانها، جاذبهای داشت که ملّتها را به سوی خود متوجه میکرد. البته
اگر معاویه انسان بدی بود، چرا حسن بن علی علیهما السلام با اوصلح کرد؟
پاسخ
این پرسش، همان پرسش هشتم و تکرار آن است و نیازی به پاسخ جداگانه ندارد، ولی در اینجا دو نکته را میافزاییم:
1. معاویة بن أبی سفیان، نخستین فردی است که سبّ و دشنام بهصحابه را رسمیت داد و آشکارا خلیفه وقت و امامِ برگزیده را لعن میکرد. حتی وقتی شنید، سعد بن ابی وقاص، علی علیه السلام را لعن نمیکند، از او پرسید: «مَا لَکَ لَا تَسُبّ عَلِیّاً؟»؛ «چرا علی علیه السلام را دشنام نمیدهی؟» او در پاسخ گفت: علی سه فضیلت دارد که هیچ یک از مسلمانان آن را ندارند و من آرزو میکنم یکی ازآنها را داشتمکه برای مردم بهتر ازهمه ثروتها بود.
آنگاه سه فضیلت را میشمارد که اجمال آن چنین است:
الف) در یکی از غزوات، پیامبرصلی الله علیه و آله علی را همراه خود نبرد و او را جانشین خود در مدینه ساخت. علی علیه السلام به پیامبرصلی الله علیه و آله گفت: مرا نزد زنان و کودکان جا گذاشتی؟! پیامبر فرمود: آیا راضی نیستی که برای من مانند هارون برای موسی باشی، جز این که پس از من پیامبری نیست؟
ب) در روز نبرد خیبر فرمود: پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و رسول را دوست دارد و نیز خدا و رسولش او را دوست میدارند.
1- صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی، حدیث 2404
2- المنار، ج 11، ص 260
1- فتح الباری، کتاب فضائل الصحابة، باب ذکر معاویه.
آیا پیامبرصلی الله علیه و آله بر تربت کربلا سجده کرده است؟
پاسخ
بارزترین مظاهر بندگی، سجده بر خاک پاک است، شیوهای که پیامبر آن را به مسلمانان آموزش داد و فرمود: «جُعِلَتْ لِیَ الْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً». «(1)»
بنابراین، خاک از نظر این حدیث دو ویژگی دارد:
1. باید پیشانی را بر آن نهاد 2. درصورت نبودن آب، تیمم بر خاک جایگزین وضو و غسل است.
متأسفانه این دستور پیامبر سالها است که از مساجد اهل سنت برچیده شده است. در حالی که در گذشته به خاطر نبودن امکانات مالی، بر حصیر یا بر زمین سجده میکردند، ولی امکانات مالی سبب شد که همه مساجد مفروش گردید و این سنت رسول خداصلی الله علیه و آله از میان رفت.
شیعه معتقد است باید به هنگام نماز، بر زمین یا چیزی که از زمین میروید، سجده کرد و در این مورد، دلایلی دارند که میتوانید مشروح آن را در کتاب «الانصاف فی مسائل دام فیها الخلاف» بخوانید. «(2)» ولی در عین حال، از نظر روایات، سجده بر تربت کربلا فضیلت
1- صحیح بخاری، ج 1، ص 91، کتاب تیمم، حدیث 2
2- الانصاف، ج 1، صص 234- 267
1- مصنف ابن ابی شیبه، ج 2، ص 172
1- العزیز شرح الوجیز معروف به شرح کبیر، ج 1، ص 252
2- طبقات ابن سعد، ج 8، حدیث 79، ترجمه امام حسینعلیه السَّلام، طبرانی معجم کبیر، ج 3، صص 114- 115، حدیث 2817
شیعه میگوید:صحابه پیامبرصلی الله علیه و آله بعد از رحلت او مرتد شدند؟
پاسخ
معلوم میشود گردآورنده پرسشها هیچ آگاهی از مکتب خود نداشته، گویا نظر او تنها این بوده است که مطالب را جمع کند، غافل از آنکه اهل سنت طبق روایاتصحیحین، برخی ازصحابه را پس از رحلت پیامبرخداصلی الله علیه و آله مرتد میدانند.
بخاری درصحیح خود نقل میکند:
«پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: من پیشگام شما به سوی حوض کوثرم. هرکس بدانجا بیاید، از آن مینوشد و هرکس بنوشد هیچگاه تشنه نمیشود. آنگاه گروهی به نزد من آیند که آنها را میشناسم و آنها نیز مرا میشناسند، سپس آنان را از من جدا میکنند. من میگویم:
اینان از من هستند. میگویند: نمیدانی بعد از رحلت تو چه کارها انجام دادند؟! آنگاه میگویم: کسانی را که دین مرا دگرگون ساختند، از من دور کنید!» «(1)»
بخاری و مسلم هر دو نقل کردهاند:
«روز قیامت، گروهی از اصحابم بر من وارد میشوند. آنان را از
1- صحیح بخاری، ج 9، کتاب الفتن، ص 46
1- جامع الأصول، نگارش ابن اثیر، ج 11، کتاب حوض، ص 12؛ شماره 7972. و در پیش گفتار برخی از روایات نقل شد.
2- جامع الأصول، نگارش ابن اثیر، ج 11، کتاب حوض، ص 12؛ شماره 7972. و در پیش گفتار برخی از روایات نقل شد.
چرا امامت در اولاد حسین بن علی ادامه یافت نه در فرزندان حسنبن علی؟
پاسخ
حضرت ابراهیم علیه السلام دارای دو فرزند به نامهای اسماعیل و اسحاق بود، چرا نبوت تا عصر رسولاللَّهصلی الله علیه و آله در نسل اسحاق استمرار یافت نه در نسل حضرت اسماعیل؟
حضرت یعقوب 12 فرزند داشت و رشته نبوّت در نسل یکیاز آنها استمرار یافت، حتی «بنیامین» که برادر تنی حضرت یوسف بود، از این منقبت محروم گشت. پاسخ اینها را خدا در یک کلمه بیان کرده است: ... اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ .... «(1)»
چرا در مدتیکه پیامبرصلی الله علیه و آله بیمار بود، علی علیه السلام حتی یک بار امام جماعت نشد؟ امامتصغری دلیلی بر امامت کبری است؟
پاسخ
گرد آورنده پرسشها، از نظر فکر و اندیشه، کودکی بیش نیست. او میگوید: اگر کسی به اذن پیامبر پیشنماز شد، این دلیل بر امامت کبری و رهبری جامعه به وسیله اوست.
در کجای دنیا اگر کسی به سمت پایینی منصوب شد، دلیل بر شایستگی او برای بالاترین سِمَتهاست؟ ابوبکر خواه امامت نماز را در دوران بیماری پیامبرصلی الله علیه و آله برعهده گرفته باشد یا نه، یا اینکه به دستور پیامبر بوده یا نه، چنین عملی گواه بر هیچ منصبی از مناصب ولایت و خلافت نیست.
شگفت اینجاست که در اینجا عدم امامت علی علیه السلام را در نماز جماعت، دلیل بر عدم خلافت و ولایت او میگیرد، ولی باید به خاطر بسپارد که اگر چنین ولایتی دلیل بر خلافت است، امیرمؤمنان بالاتر از این را در غزوه تبوک برعهده گرفت؛ زیرا پیامبرصلی الله علیه و آله در مدینه چهار ماه تمام، وظایف پیامبری را، که یکی از آنها امامت نماز بود، برعهده وی نهاد و به او گفت:
شما میگویید علت پنهان شدن امام دوازدهم در غار، ترس از ستمگران است. این مسأله اکنون با برپایی دولت ایران حل شده است، چرا ظهور نمیکند؟
پاسخ
نخست از شما میپرسیم که در کدام کتاب و سخنرانیِ شیعه دیدهاید که گفته باشند حضرت مهدی (عج) در غاری پنهان شده؟ آیا این راه امانتداری و برخورد به روش علمی است که نسبتهای ناروایی را به جمع عظیمی از امت اسلام بدهید و بعد پاسخ بخواهید؟!
اگر مرادتان سرداب منسوب به حضرت است، آنجا معبد و عبادتگاه حضرت بوده و از همانجا خداوند وی را از چشمها پنهان داشت؛ چنانکه حضرت مسیح را در همان نقطهای که بود از دیدهها پنهان ساخت و هم اکنون زنده است.
و اینکه گفتهاید چرا ظهور نمیکند، در حالیکه نظامی مانند جمهوری اسلامی پشتیبان اوست، این سخن حاکی از آن است که گوینده از فلسفه غیبت آن حضرت آگاه نیست؛ فلسفه غیبت، تنها ترس از ترور نیست بلکه شرایطی دارد که تا آن شرایط فراهم نشود، ظهور آن حضرت رخ نمینماید.
شرایط بهصورت اجمال عبارتاند از:
1. آمادگی روانی در ملتها؛ مردم جهان باید برای اجرای اصول
1- کافی، کتاب العقل، ج 1، ص 25، حدیث 21
وقتی پیامبر خداصلی الله علیه و آله از مکه مهاجرت کرد، ابوبکر را همراه خود برد و او را از خطر نجات داد و از سوی دیگر علی را در معرض خطر قرار داد.
اکنون پرسش ایناست که کدام یک از آن دو سزاوارتر است که خاری به پایش نخلد و در معرض مرگ قرار نگیرد؟ اگر بگویید علی میدانست که کشته نمیشود، پس او را در معرض خطر قرار نداد، در اینصورت خوابیدن در بستر پیامبر برای او فضیلت نیست؟!
پاسخ
حضرت رسولصلی الله علیه و آله به هنگام هجرت، یاران خود را دو گروه نکرد؛ گروهی را به همراه خود ببرد تا خاری به پایشان نخلد و گروه دیگر را رها کند، تا زیر ضربات دشمن جان سپارند.
خوابیدن در جایگاه پیامبرصلی الله علیه و آله و جان نثاری در راه هدف، شأن مردان بزرگ است که بقای دین و دعوت الهی را بر همه چیز ترجیح میدهند و در آن موقعیت جز علی علیه السلام کسی این بار امانت را به دوش نمیکشید و لذا او را در جایگاه خود قرار داد تا دشمن تصوّر کند پیامبر خانه را ترک نکرده است و در شأن چنین جان نثاری این آیه فرود آمد که:
... وَمِنْ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ
1- . بقره: 207
2- اسد الغابة، ج 4، ص 25؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 133؛ مسند احمد، ج 1، ص 330
3- این جمله را ابن هشام و طبری و ابن اثیر نقل کرده 3 اند.
4- فروغ ابدیت، ج 1، صص 428- 429
علت تقیّه، یا ترس از مرگ است یا شکنجه و امامان که از این دو ترسی ندارند، چرا تقیه میکنند؟
پاسخ
تقیه به خاطر ترس از مرگ یا شکنجه نبود، بلکه اسبابی داشت که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1. حکومتهای اموی و عباسی، از هر نوع تشکّل شیعی و گرد آمدن شیعیان به دور یک امام وحشت داشتند و به هیچ قیمت آن را نمیپذیرفتند و لذا در دوران خلافت معاویه، تشکلهای شیعی نابود شدند و شخصیتهایی مانند حجر بن عدی و میثم تمار اعدام و یا به دار آویخته شدند. از این جهت امام برای حفظ باقیمانده شیعیان، تقیه میکردند که مبادا آنها را از میان ببرند.
2. اگر امام تقیه نمیکرد، نمیتوانست بهدیگر وظایفخود بپردازد.
او بهصورت آرام وبدون درگیری و احیاناً مماشات لفظی با گروه مخالف، حقایق را بیان میکرد و از این طریق، افراد آماده را آگاه میساخت.
روشن است که اگر تقیه نمیکرد همین خدمت نیز از میان میرفت.
3. امر به معروف بهصورت آشکار و مخالفت با نظام حاکم، درصورتی لازم است که مفید فایده باشد. بدیهی است در آن شرایط، جز به هم زدن نظم و ایجاد آشوب نتیجهای نداشت.
1- وسائل الشیعه، ج 17، باب 14 از میراث ابوین، حدیث 3، و باب 5، حدیث 4
نصب امام معصوم برای این است که ظلم و شر از جامعه برچیده شود، لیکن میبینیم که با نصب علیبن ابی طالب برای خلافت و یا فرزندان او، ظلم برچیده نشد.
پاسخ
خداوند تمام پیامبران را برای چنین هدفی برانگیخته است، چنانکه میفرماید:
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ .... «(1)»
«ما پیامبران را با دلایل همراه با کتاب برانگیختیم تا مردم، عدالت را بر پا دارند.»
اکنون پرسش این است که آیا این هدف عملی شد و همه پیامبران الهی جور و ستم را از جهان برچیدند؟ شما درباره پیامبران چه پاسخی دارید، پاسخ ما درباره نصب امام معصوم نیز همان است.
هدف از نصب امام معصوم از جانب خدا، در مقابل مکتب دیگر، که گزینش امام غیر معصوم از طرف خدا را تجویز میکند، این است که
در فقه شیعه، زنان از زمین ارث نمیبرند، پس چرا فاطمه علیها السلام مطالبه فدک را کرد که زمین بود؟
پاسخ
اوّلًا: آنچه اتفاق علمای شیعه است این است که فقط از زمین خانه مسکونیِ شوهر ارث نمیبرد، نه از خانه و املاک دیگر پدر و سایر بستگان. این سؤال کننده تا چه حد در اشتباه است! او تصور میکند در نظر شیعه زن مطلقاً از زمین ارث نمیبرد، حتی از زمینهای موروثی پدر و مادر!
ثانیاً: فدک ارث نبود، بلکه نحله بود. پیامبر خداصلی الله علیه و آله فدک را که به وسیلهصلح به دست آمده و به یک معنی انفال بود، به دختر خود بخشید، آن هم به دستور خدا بود که فرمود: وَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ .... «(1)»
ابوبکر با افراد مرتد جنگید ولی در نظر شیعه، علیبن ابیطالب برای اینکه مردم مرتد نشوند، قرآنی را که پیامبرصلی الله علیه و آله بر او املا کرده بود، بیرون نیاورد؟
پاسخ
دو ادعا در اینجا مطرح گردیده و برای هیچ یک مدرکی ارائه نشده است.
اوّلًا: ابوبکر با مرتدها نجنگید، بلکه جنگ او با کسانی بود که از پرداخت زکات خودداری کرده بودند و دلیلشان این بود که: ما خلیفه برگزیده گروهی از مهاجرین و انصار را به رسمیت نمیشناسیم. البته این جنگها در تاریخ به نام نبرد با مرتدان معروف شده و کوشش گردیده که آیه 54 سوره مائده را ناظر به آن بدانند، در حالی که به قول طبری، شأن نزول آیه، ارتباطی به مسأله زمان ابوبکر ندارد. «(1)» بنابراین، در حقیقت جنگ او با گروهی بود که به هر علتی، از پرداخت زکات خودداری میکردند و هرگز اصلی از اصول اسلام را منکر نشده بودند.
ثانیاً: کدام شیعه و در کدام کتاب گفته است که علی علیه السلام قرآنی را که پیامبر برای او املا کرد، به خاطر مرتد نشدنِ مردم بیرون نیاورد؟ اتفاقاً
1- تفسیر طبری، ج 4، صص 285 و 286
علی علیه السلام مرد شجاعی بود، اگر با خلافت خلفا موافق نبود، چرا به غصب خلافت خود اعتراض نکرد و چرا با خلفا نجنگید و با آنان بیعت کرد؟
پاسخ
این پرسش به نوعی تکرار پرسش دوم و پنجم است که در آنجا گفته شد علی علیه السلام بیعت نکرد ولی به خاطر حفظ اسلام و ارشاد خلفا همکاری کرد و مورد مشورت آنان قرار گرفت و خود فرمود: من حفظ اسلام و نیز حفظ وحدت مسلمانان را بالاتر از آن میدانم که خلافت از دست من گرفته نشود.
در نامهای به ابو موسی اشعری نوشت: هیچکس به اندازه من علاقمند به وجود الفت میان مسلمانان نیست. «(1)» و امّا چرا انتقاد نکرد، گفتیم که مکرر انتقاد کرد و با حدیث غدیر بر خلافت خود احتجاج نمود ولی او اهل دنیا نبود که به خاطر مقام و منصب، هر چند به حق، همه پلها را خراب و جامعه را گرفتار تفرقه کند یا اصل اسلام را متزلزل سازد.
1- نهج البلاغه، بخش نامهها، شماره 78
حدیث کساء، چهارنفر ازخانواده پیامبرصلی الله علیه و آله را شامل میشود و آنها را از گناه منزّه میداند، چه دلیلی بر عصمت بقیه امامان وجود دارد؟
پاسخ
اوّلًا: این «حدیث کساء» نیست که آنها را از گناه و خطا منزّه میشمارد بلکه «آیه تطهیر» است و در اینکه این آیه در حق این چهار نفر نازل شده، جای هیچ بحث نیست و روایات مربوط به آن، در حدّ تواتر است.
ثانیاً: عصمتِ دیگر پیشوایان، به وسیله امام پیشین ثابت شده است.
هر امامی به امامت امام بعد از خود تصریح کرده و چون خود معصوم است و بر عصمت امام بعد از خود گواهی داده، سلسله عصمت حفظ میشود. البته این یکی از راههای ثبوت عصمت امامان است. در اینجا راههای دیگری نیز هست که تفصیل آن را موکول به وقت دیگر میکنیم؛ مانند آنکه «وجوب اطاعت اولی الأمر» در آیه مبارکه، بدون قید و شرط، نشانه عصمت این گروه است، حال این گروه معصوم کیست، باید گفت جز این دوازده تن، مصداق دیگری در خارج ندارد.
در یک سو امامصادق علیه السلام میگوید: «من از دو طریق نواده ابوبکر هستم» و در سوی دیگر، شیعیان روایاتی از او نقل میکنند که ابوبکر را مذمّت کرده است. چگونه میتوان این دو را جمع کرد؟
پاسخ
جمله «وَلَدَنِی أَبُو بَکْرٍ مَرَّتَیْن» در کتاب کافی نیست که برخی به آن کتاب نسبت میدهند. مرحوم کلینی فقط یادآور میشود که مادر امامصادق علیه السلام «امّ فروه» دختر قاسم بن محمد است و مادر امّ فروه اسماء دختر عبد الرحمان بن ابیبکر. بدون این که عبارت یاد شده را بیاورد.
ابن عنبه در کتاب «عمدة الطالب»، جمله مزبور را از امامصادق علیه السلام نقل میکند که آن حضرت فرمود: «وَلَدَنِی أَبُو بَکْرٍ مَرَّتَیْن» «(1)»
ولی هیچ سندی ارائه نمیکند.
با حدیث مرسل و بدون سند چگونه میتوان بر مطلبی استدلال کرد؟ همچنین اربلی در کشف الغمه از کتاب عبدالعزیز الأخضر الجنابذی «(2)» که از علمای اهل سنت است، نقل میکند و میگوید: «قَالَ
1- عمدة الطالب، ج 195، چاپ نجف اشرف.
2- عبدالعزیز بن محمد بن المبارک الأخضر، حنبلی جنابذی سپس ساکن بغداد شد. در سال 524 متولد و در سال 611 درگذشته است شذرات الذهب، ج 5، ص 46.
عمر مسجد الاقصی را آزاد کرد وصلاح الدین ایوبی بار دیگر آن را پس گرفت. شیعیان چه دستاوردها وفتوحاتی داشتهاند؟
پاسخ
طراح پرسش از دو نفر یاد کرد؛ یکی از سلف به نام عمر بن خطاب و دیگری از خلف به نامصلاح الدین ایوبی.
ما نیز از جهاد شیعه در عصر سلف و خلف یاد میکنیم؛ در سلف و عصر پیامبر خداصلی الله علیه و آله بیشترین بار جهاد در بر دوش علی علیه السلام بود و حدیث «لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌّ» در باره او شنیده شد و در جنگ خندق، ارزش جهاد او با عبادت ثقلین برابر خوانده شد و در فتح خیبر، پیامبرصلی الله علیه و آله در باره او فرمود: «کَرَّارٌ غَیْرُ فَرَّارٍ»؛ «او پیوسته حمله میکند و از میدان نبرد نمیگریزد»، در حالی که دو نفر پیش از او رفتند و از میدان نبرد گریختند.
علی علیه السلام علاوه بر جهاد با مشرکان، با سه گروه دیگر نیز جنگید:
«پیمان شکنان»، «ستمکاران» و «شورشگرانِ نافرمان» و نبرد او با این سه گروه، در حدیث پیامبر خداصلی الله علیه و آله آمده است.
این از امامان و پیشوایان شیعه، امّا از خود شیعیان، کافی است یادآور شویم که در نوع فتوحات، شیعیان علی علیه السلام شرکتی تام داشتهاند؛ یمنیها از قبیلههای مختلف، چون حمدان و کنده و ... همگی شیعیان علی علیه السلام بودند و همین سبب شد که گروهی از آنان از یمن مهاجرت کرده،
1- الشهاب فی الحکم والآداب، ص 22؛ الأمثل فی تفسیر کتاب اللَّه المنزل، ج 18، ص 523
2- شهداء الفضیله، تألیف علّامه امینی.
عمر بن خطاب وقتی برای تحویل گرفتن کلیدهای بیت المقدس رفت، علی را به عنوان جانشین خود در مدینه گذاشت، این رخداد را چگونه تفسیر میکنید؟ «(1)» پاسخ
راوی این مطلب که از کتاب یاد شده آورده، «سیف بن عمر» از کذّابان و جعّالان تاریخ است و همه نویسندگان رجال، او را تضعیف کردهاند. چگونه با چنین سند باطلی بر مدّعای خود استدلال میکند؟! «(2)»
1- . البدایة والنهایه، ج 7، ص 57
2- تهذیب التهذیب، نگارش ابن حجر عسقلانی، ج 4، شماره 506
شیعه میگوید: حضرت مهدی علیه السلام پس از ظهور، طبق حکم آل داود قضاوت میکند. در اینصورت شریعت حضرت محمدصلی الله علیه و آله که نسخ کننده همه شریعتهاست، چه میشود؟
پاسخ
شیوه قضاوت حضرت داود این بود که با ذکاوت و هوش سرشار خدادادی، حقیقت نزاع را کشف و طبق علم خود عمل میکرد و نیازی به شاهد و بیّنه نداشت.
از برخی روایات استفاده میشود که حضرت مهدی علیه السلام نیز در مقام داوری، از همین راه وارد میشود؛ چنان که آمده است:
«إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍصلی الله علیه و آله حَکَمَ بِحُکْمِ دَاوُدَ وَ سُلَیْمَانَ لَا یَسْأَلُ النَّاسُ بَیِّنَةً». «(1)»
اکنون پرسش این است: آیا عمل قاضی به علم خود، مغایر با شریعت اسلام است یا یکی از طرق قضاوت در اسلام همین است؟
کسانی که معتقدند قاضی پاکدامن میتواند در مقام داوری، به علم خود عمل کند، منکر این نیستند که یکی از ابزارهای قضاوت، بیّنه است، که عبارت است از دو شاهد عادل. نویسنده تصور کرده است عمل به
1- بحارالأنوار، ج 52، ص 320، حدیث شماره 24
چرا وقتی حضرت مهدی ظهور میکند، با یهودیان و مسیحیان از درصلح و آشتی درمیآید و عربها و قریش را به قتل میرساند؟
پاسخ
این مطلب تهمتی بیش نیست. حضرت مهدی علیه السلام نه با تمام یهودیان از درصلح وارد میشود و نه همه اعراب و قریش را میکشد. آن حضرت حکومتی جهانی تشکیل میدهد که بر پایه عدل و قسط استوار است و اسلام واقعی که جد بزرگوارش آورده و با مرور زمان وصلهها به آن چسبیده و اختلافها چهره آن را پوشانده، به وسیله او حیاتی دوباره مییابد.
در این هنگام گروهی از پاکسرشتان یهود ونصاری به وی میگروند و گروهی از عربها و به ظاهر مسلمانان، با او به مخالفت بر میخیزند. آنگاه با گروه نخست از درصلح در میآید و با گروه دوم جهاد میکند.
ظهور او همانند ظهور پیامبر خداصلی الله علیه و آله است که برخی بستگانش با او مخالفت کردند و برخی از یهود و نصاری به وی گرویدند.
مسأله، مسألهای کلی نیست، نه در طرف اهل کتاب و نه در طرف عرب و قریش. اگر کسی مجموع روایات وارد شده را مطالعه کند، قضاوت خواهد کرد که جریان، یک جریان طبیعی است؛ چه بسا خواصی
گفته میشود که شیعیه معتقد است: ائمه در پهلوی مادرانشان هستند و از ران راست متولد میشوند!؟ «(1)» پاسخ
نخستین دروغ در این پرسش آن است که میگوید: «شیعه معتقد است ...» در حالی که این جزو اعتقادات شیعه نیست. تنها در کتابی چنین خبری وارد شده و در کتاب اثبات الوصیه مسعودی، درصفحهای که او نشانی داده، جز این جمله چیزی نیست: «وکانت ولادته علیصفة ولادة آبائه ونشأ منشأهم»؛ «ولادت امام رضا علیه السلام بهسان ولادت نیاکانش بود و رشد و پرورش او نیز مانند آنها بود.» و مقصود از این جمله آن است که او در محیطی پاک، روحانی و نورانی پرورش یافت؛ چنانکه پدران بزرگوار او نیز در چنین محیطی رشد یافتند.
فرض کنیم چنین جملهای در آن کتاب هست، ولی هرچه که در کتابها آمده، عقیده شیعه نیست، عقیده شیعه بر کتاب خدا و سنت قطعی پیامبر و روایات متواتر از ائمه استوار است نه یک روایت ناشناخته.
گرد آورنده این پرسشها ما را با مبانی خود مقایسه میکند.
پایهگذاران مذاهب او کسانی هستند که خبر واحد را در عقاید حجت میدانند، در حالی که شیعه به شدت آن را نفی میکند.
از امامصادق نقل میکنند: هرکس نام مهدی را ببرد کافر است و از امامعسکری نقل میکنندکه او بهمادر حضرت مهدیگفت: به همین زودی فرزندی مییابی و نام او را «م- ح- م- د» میگذاری؟!
پاسخ
بنا به روایت دوم، حضرت عسکری علیه السلام مادر آن حضرت را از نام فرزندش آگاه ساخته بود، ولی این، یک جریان خصوصی بود. البته در از زمان امامصادق به بعد، از بردن نام آن حضرت جلوگیری میشد. امام عسکری علیه السلام فرمود: اگر نام او را ببرید، رازش را آشکار ساختهاید و اگر راز او را آشکار کنید، او را نشان دادهاید و اگر دیگران از جای او آگاه شوند، بر او دست مییابند. «(1)» بنابراین، اگر امامصادق علیه السلام میفرماید: «کسی جز کافران نام او را نمیبرند»، مقصود از این حدیث آن است که هرکس نام او را در این شرایط حساس، که خلافت عباسی به دنبال او هستند، ببرد میخواهد از این طریق به اوصدمهای برساند.
بنابراین، دو روایت یاد شده منافاتی با هم ندارند. اصولًا آگاهی پدر و مادر از نام، با نهی دیگران از بردن نام، هیچ تعارضی ندارد.
کلینی روایتی نقل میکند که سیاه پوشیدن مکروه است، مگر در سه چیز: چکمه، عمامه و عبا.
و پس از دوصفحه و نیم میپرسد: چرا شیعه سیاه میپوشد؟ و لباس سیاه را لباس سیدها قرار دادهاند؟
پاسخ
شگفتا! که این کتاب میخواهد عقاید شیعه را بیان کند، اما سراغ اعمال و رفتارها آمده و به مکروهات رسیده است. فرض کنید که سیاه پوشیدن مکروه باشد، مگر ارتکاب مکروه حرام است؟ چه بسا به دلایلی ارتکاب مکروه راجح باشد.
درباره مکروه بودن پوشش لباس سیاه، میگوییم: روایاتی که از پوشیدن لباس سیاه نهی کرده، (هر چند آن را تحریم نمیکند، بلکه مکروه میشمارد)، مقصودش کسی است که در میان رنگهای مختلف، رنگ سیاه را اختیار میکند و پیوسته لباس سیاه میپوشد.
امّا اگر بهصورت موقت و چند روزی آن را به عنوان لباس عزا بر تن کند؛ بهگونهای که وقتی دوران عزا سپری شد، او نیز لباس عزا را از تن درآورد و لباس دیگر بپوشد، هرگز حدیث یاد شده ناظر بهچنین مواردی نیست.
و اصلًا مگر تنها شیعه است که برای عزا، لباس سیاه به تن میکند؟ به قول نویسنده دائرة المعارف بستانی «در میان ملّتهای متمدن، در میان
شیعه بهگروههای امامیه، اسماعیلیه، نصیریه، زیدیه و دروز تقسیم میشود. کسیکه میخواهد آیین شیعه را اختیار کند، باید کدام یک از موارد پیشگفته را برگزیند؟
پاسخ
فرض کنید کسی میخواهد با خواندن پرسشهای شما، هدایت! شود و مذهب سنی را اختیار کند؛ از میان دهها گروه و فرقه، کدام را اختیار کند؟ اهل حدیث را یا سلفی، اشاعره، معتزله، ماتریدیه، ظاهریه و ... را؟
و در مذاهب فقهی کدامین را برگزیند؛ حنفی را یا شافعی، مالکی و بالأخره حنبلی را؟ شما هر چه پاسخ دادید، پاسخ ما هم همان است.
ولی برای این که او را با حقیقت آشنا کنیم، میگوییم: هرکس که میخواهد شیعه شود، باید با مطالعه کتابهای فرقههای شیعی، حق را پیدا کند. بالأخره این فرقهها مشترکاتی دارند و متمیزاتی. در مشترکات، سخنی نیست، درباره مسائل اختلافی آنها باید تحقیق کند و پیروی نسنجیده در عقاید جایز نیست.
آیا غیر از قرآن کریم، کتابهای دیگری بر پیامبر نازل شد؟ آیا تنها علی علیه السلام از آن آگاه بود؟ آیا کتابهای الجامعه،صحیفه ناموس،صحیفه عبیطه،صحیفه ذؤابة السیف،صحیفه علی، جفر، مصحف فاطمه، تورات و انجیل و زبور را ائمه حفظ کردهاند؟
پاسخ
مسلمانان پس از درگذشت پیامبر خداصلی الله علیه و آله دو مرجع در اختیار داشتند: الف) قرآن مجید ب) سخنان پیامبر گرامی به نام سنّت. این دو رکن اساسی است که اسلام را بهپا داشته است و احادیث امامان معصوم نیز منعکس کننده سنّت پیامبرصلی الله علیه و آله است؛ زیرا آنچه که میگویند، به نقل از او ست.
حضرت رسولصلی الله علیه و آله برای حفظ سنت، گاهی امر به نوشتن آن میکرد.
از باب نمونه:
1. پیامبر گرامی در فتح مکه خطبهای ایراد کرد و پس از آن، مردی از یمن حضور آن حضرت رسید و درخواست کرد که این خطبه را برای او بنویسد. پیامبرصلی الله علیه و آله به یارانش فرمود: این خطبه را برای او بنویسید. «(1)» 2. در دوران پایانی عمر خود فرمود: قلم و دواتی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید، لیکن متأسفانه عمر مانع از
1- . صحیح بخاری، باب کتاب العلم، حدیث 112
1- بخاری، باب کتاب العلم، حدیث 114
2- سنن ترمذی، ج 5، ص 39
3- سنن دارمی، ج 5، ص 125
4- بقره: 282
1- طبقات الکبری، ابن سعد، ج 2، ص 283، چاپ بیروت؛ سنن ترمذی، ج 5، ص 637، حدیث 3722 و ص 40، شماره 3729؛ تاریخ الخلفای سیوطی، ص 170
2- وسائل الشیعه، ج 4، چاپ آل البیت.
3- طبقات الکبری، ابن سعد، ج 2، ص 338، چاپ بیروت؛ کنز العمال، ج 15، ص 135
4- صحیح بخاری، باب کتابة العلم، حدیث 1
1- تذکرة الحفاظ ذهبی، ج 1، ص 5
2- مسند احمد، ج 3، صص 12 و 14
1- صحیح بخاری، باب کیف یفیض العلم، حدیث 4
2- تاریخ الخلفا، ص 261
3- بقره: 285
چرا پیامبرصلی الله علیه و آله وقتی فرزندش ابراهیم وفات یافت به سر وصورتش نزد؟
پاسخ
این پرسش تکراری است و پاسخ آن را در پرسش یازدهم آوردیم.
1- بقره: 146
2- احتجاج طبرسی، ج 2، باب مناظرات امام رضا علیه السلام، صص 422- 401 و در کتاب« تحف العقول» حرّانی نمونههایی از علم امامان به زبور داود و صحیفه ابراهیم و تورات وارد شده است.
بسیاری از علمای شیعه به خصوص در ایران، زبان عربی نمیدانند؟!
پاسخ
گویی طراح پرسشها کشور ایران را درنوردیده و فهمیده است که علمای شیعه زبانی نمیدانند! در حالی که در تمام حوزههای علمیه، همه کتابهای درسی به زبان عربی است و بیشترین منشورات حوزه، کتابهای فقهی، اصولی، حدیثی و تاریخی است که به زبان عربی میباشد.
سوگند به خدا که وقتی به چنین پرسشهایی برخورد میکنم، ازصرف وقت برای پاسخگویی به آنها، احساس خسارت میکنم!
شیعه معتقد است که بیشترصحابه، به جز تعداد بسیار اندک، منافق و کافر بودهاند؟!
پاسخ
این پرسش نیز تکراری است و پاسخ آن را در پرسش 22 آوردیم.
در آنجا یادآور شدیم که «صحیح بخاری» و دیگر نویسندگانصحاح، به ویژه «جامع الأصول» ابن اثیر، که همهصحاح و سنن را یکجا گرد آورده، در ضمن 10 حدیث، یادآور ارتداد بسیاری ازصحابه هستند و نجات یافتگان را بسیار اندک میدانند و به تعبیر آنان «هَمَلِ النَّعَم».
پاسخ شما درباره این احادیث چیست؟ پاسخ ما هم درباره احادیث شیعه همان است.
در میان روایات شیعه تناقض و تضاد وجود دارد؛ بهطوری که برخی از علما کتابی در باره رفع تناقض نوشتهاند؟!
پاسخ
طراح پرسش خار را در چشم دیگران دیده، لیکن شاخه را در چشم خود نمیبیند.
محدّثان اهل سنت نقل کردهاند که پیامبر خداصلی الله علیه و آله پیوسته از وجود دروغگویان و جاعلان حدیث از زبان خود خبر میداد و پیوسته آنان را با آتش دوزخ تهدید میکرد. گاهی میفرمود:
«لَا تَکْذِبُوا عَلَیَّ فَإِنَّهُ مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ فَلْیَلِجُ النَّارَ». «(1)»
در حدیث دیگر فرمود:
«مَنْ کَذَبَ عَلَیَّ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ». «(2)»
«هر کس بر من دروغ ببندد، جایگاه خود را در آتش آماده بداند».
این احادیث حاکی از آن است که در عصر پیامبرصلی الله علیه و آله همانصحابهای که از نظر اهل سنت همگان عادلاند، گاه و بیگاه از زبان
1- صحیح بخاری، حدیث 106
2- صحیح بخاری، حدیث 107
1- مقدمه ابن خلدون، ص 439
2- میزان الاعتدال، ج 1، ص 593
3- این شماره با حذف مکررات صحیح بخاری به دست میآید: ارشاد الساری، ج 1، ص 28؛ شرح صحیح مسلم، نگارش نووی، ج 1، ص 32
با این که شیعیان معتقدند علیبن ابی طالب از فرزندش حسین افضل و برتر است، ولی در سال روز شهادت آن حضرت، مانند روز عاشورا گریه نمیکنند، چرا؟
پاسخ
در افضل و برتر بودن علی علیه السلام نسبت به فرزندانش و همچنین برتر بودن پیامبرصلی الله علیه و آله نسبت به همگان حرفی نیست و فضیلت علی علیه السلام و دیگر امامان معصوم شعاعی از فضیلت پیامبر خداست، ولی در سالروز شهادت حسینبن علی علیهما السلام جهاتی است که در سالروز شهادت دیگران نیست:
1. شهادت امام حسین علیه السلام یک فاجعه هولناک و دلخراش بود که 72 تن، حتی کودک شیرخوار به دست گروهی که بویی از ایمان و انسانیت به مشام آنها نرسیده بود، به شهادت رسیدند.
2. خود پیامبرصلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام هرگاه از شهادت امام حسین علیه السلام یاد میکردند، اشکشان جاری میشد و در پاسخ پرسش 21 به بخشی از روایات آن اشاره کردیم و حتی امام مجتبی علیه السلام به حسین بن علی علیهما السلام فرمود: «لا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یا أَبا عَبْدِ اللَّهِ» و پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله در دوران زندگی خود، گاهی مجلس عزا بهصورت خصوصی تشکیل میداد و این یکی از رویدادهای تاریخی است که غالباً از آن غفلت شده است.
مرحوم علامه امینی در کتاب «سیرتنا و سنتنا» فصلی از این مجالس را
1- سیرتنا و سنتنا، صص 41 و 98؛ اللهوف، ص 99، چاپ دارالاسوه.
ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندانش، رکنی از ایمان است، چرا این رکن در قرآن باصراحت بیان نشده؟ در حالی که نماز و زکات، که پایینتر از ولایت است، در قرآن آمده است؟
پاسخ
«دست حق دیدی ولی نشناختی!» اگر آیات قرآن را با دقت میخواندی و خود را از عقاید موروثی، به ویژه در لباس وهابیّت آزاد میکردی، به یقین آیات ولایت بر تو مخفی نمیماند.
قرآن مجید، ولایت علی علیه السلام را در این آیه بیان کرده است:
إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ «(1)»
خوشبختانه نزول این آیه را بسیاری از محدثان و محقّقان اهل سنت، درباره علی علیه السلام نقل کردهاند که تعداد آنان به 66 نفر میرسد و در میان آنان، نُه نفر ازصحابه، نزول آیه را در حق امام نقل کردهاند.
و چون هدف در اینجا اختصار است، در این مورد شما را به کتاب شریف «الغدیر» ارجاع میدهم. «(2)»
1- مائده: 55
2- الغدیر، ج 3، صص 156 و 162
اگر آنگونه که شیعه میگوید، اصحاب دشمن یکدیگر بودند، چگونه آنها در کنار هم و همراه هم، مناطق زیادی از جهان را فتح کردند؟
پاسخ
پاسخ این پرسش را در پرسش شماره 34 آوردیم. در ضمن، آنچه به شیعه نسبت میدهد که معتقدندصحابه دشمن یکدیگر بودند، کاملًا بیپایه است. شیعه معتقد است بخشی ازصحابه پیشگامان تشیع بودند و بخشهای دیگر، که اکثریت را تشکیل میدهند از نظر فکری و عقیدتی یکسان نبودند و چنین نبود که در همه مسائل با هم یکسان باشند، ولی به حکم «الحُکْمُ لِمَنْ غَلَبَ» با حفظ اختلاف در فکر و نظر، از نظر عملی، برای حفظ انسجام جامعه اسلامی با حاکمان وقت و خلفای زمان مخالفت عملی نمیکردند و حتی کسانی که اظهار مخالفت میکردند، سرکوب میشدند؛ مانند سعد بن عباده که در شام ترور شد و به قول آنها با تیر غیبی کشته شد و عبداللَّه بن مسعود، که مورد ضرب و شتم قرار گرفت و جناب ابوذر به ربذه تبعید شد و ...
ما به گردآورنده این پرسشها توصیه میکنیم تاریخ را با ذهنیصاف و شفاف و دور از هر نوع پیشداوری، از نو بخواند.
چرا بسیاری از شیعیان نماز جمعه نمیخوانند؟
پاسخ
نماز جمعه یک نماز عادی و مانند نماز ظهر و عصر نیست که با هر وضعیتی و پشت سر هر امامی خوانده شود، بلکه نمازی عبادی- سیاسی است و امام در دو خطبه خود، وضعیت حاکم بر جامعه اسلامی و وظیفه مسلمانان را بیان میکند و این زمانی میسّر است که حکومتی تشکیل شود و به عالمان شیعی چنین اجازهای بدهد و این شرایط قبل از انقلاب اسلامی در بسیاری از نقاط وجود نداشت ولی در عین حال، با نبودن وضعیت مساعد، در غالب شهرها نماز جمعه برپا میشد ولی پس از انقلاب اسلامی در ایران و آماده شدن شرایط، نماز جمعه حالتی رسمی و گسترده به خود گرفته است.
چرا شیعیان معتقدند آیاتی از قرآن حذف شده و آیاتی را ابوبکر و عمر تغییر دادهاند؟
پاسخ
نویسنده میگوید: «شیعیان معتقدند که آیاتی از قرآن حذف شده است».
او که این مطلب را به شیعیان نسبت میدهد، باید دلیلی از کتب عقاید شیعه برای این سخنش بیاورد. در حالی که در کتب عقاید شیعه چنین مطلبی وجود ندارد. قدیمیترین کتاب عقاید ما، «عقائد الإمامیه» شیخصدوق است و در آن، به خلاف این سخن تصریح شده است.
پیش از آن، فضل بن شاذان (متوفای 260 ق.) اعتقاد به تحریف را به مخالفان شیعه نسبت میدهد و تصریح میکند که قرآن مصون از تحریف است و چیزی از آن کاسته نشده است.
گرد آورنده سؤالات، با نقل روایاتی، تحریف را به شیعه نسبت میدهد. اکنون ما، نظر خوانندگان را به دو نکته جلب میکنیم:
الف) وجود روایت در کتب حدیثی، دلیل بر عقیده نیست. عقیده را باید از کتابهای عقاید جست که عصاره قرآن و احادیث متواتر و عقل قطعی است و چنین مطلبی، در هیچ یک از کتب اعتقادی شیعه نیامده است.
1- الذریعه إلی تصانیفالشیعه، ح 4، ماده تفسیر علیبنابراهیم، کلیات فیعلمالرجال، صص 340- 227
1- . صحیح مسلم، باب الدلیل لمن قال الصلاةالوسطی هی صلاةالعصر، ج 1، صص 37- 448
شیعه در مورد آیه کریمه یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ ... میگوید: خداوند امامت را کامل میکند و «نور» در این آیه، امامت است.
و آیا خداوند نور خودش را با نشر اسلام کامل گردانید یا با دادن ولایت و خلافت به اهل بیت علیهم السلام؟
پاسخ
این حدیث در کتاب کافی ج 1،ص 195 و بحارالأنوار، ج 23،ص 318 آمده و معنای آن معلوم است. مقصود نشر اسلام است ولی اسلام اصولی دارد و فروعی و خلافت اوصیای الهی، از اصول اسلام است. و وظایف پیامبرصلی الله علیه و آله با امامت اوصیا تکمیل میشود؛ زیرا اگر نظامی را پدید بیاورد، امّا برای ادامه آن طرحی نریزد، مسلّماً وظایف به نحو اکملصورت نگرفته است و لذا در روز غدیر، پس از نصب امیرمؤمنان به خلافت و به تعبیر امروز تعیین معمار اسلام پس از خویش، آیه ... أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ... فرود آمد. «(1)» بنابراین امامت اهل بیت علیهم السلام بخشی از آن نوری است که خداوند اکمال آن را وعده داده است.
دو نفر از ائمه زمام خلافت را به دست گرفتند، پس خلافت و فرمانروایی ده نفر بقیه کجاست؟
پاسخ
گرد آورنده یا طراحان پرسشها تصور کردهاند مراد از خلافت، خلافت انتخابی است، از این رو است که میگویند: خلافت آن ده نفر دیگر کجاست؟ ایشان از مکتب استادان خود پیروی میکنند و امامت را مقامی دنیایی و قدرتی ظاهری تلقی میکنند و چون آن ده نفر دیگر انتخاب نشدند و قدرت ظاهری نداشتند، پس فاقد خلافت بودند! در حالیکه امامت بهسان نبوت، یک منصب الهی است با این تفاوت که پیامبر، پذیرای وحی و پایهگذار دین است و امام بیانگر شریعت و ادامه دهنده راه پیامبر؛ خواه مردم بپذیرند و خواه نپذیرند. مشروعیت امامت از آنها گرفته نشده است.
در اینجا سرزنش متوجه مردم است که چرا حجت خدا را نشناختند و او پیروی نکردند، نه متوجه آن امام و حجت خدا که چرا قدرت نداشته است؟
امامصادق علیه السلام در پاسخ زنی که پرسید: آیا ابوبکر و عمر را دوست بدارم؟ فرمود: آنها را دوست بدار ...» «(1)» و نیز امام باقر علیه السلام ابوبکر راصدیق نامید، امّا شما ...؟ «(2)» پاسخ
در باره حدیث نخست، به نظر میرسد گرد آورنده پرسشها چون به اصل کتاب مراجعه نکرده و فقط به سایتهای مخالفان شیعه و همفکرانش سر زده، در نقل حدیث خیانت کرده است. بخشی از حدیث را نقل و بخشی را حذف کرده است.
خلاصه حدیث چنین است: زنی به نام امّ خالد که فرماندار مدینه به نام یوسف بن عمر، زمینی را به او بخشیده بود، به درِ خانه امامصادق علیه السلام آمد و اجازه ورود خواست. ابوبصیر میگوید: امامصادق علیه السلام به من فرمود: دوست داری سخن او را بشنوی؟ گفتم: آری. گفت: اکنون که چنین است اجازه ورود به او بده. آنگاه به ابوبصیر فرمود: بر روی فرشی که من نشستهام بنشین به نشانه این که تو از نزدیکان من هستی. زن وارد شد و سخن گفت. او زنی سخنور بود. از امامصادق علیه السلام درباره دو نفر
1- . روضه کافی، ج 8، ص 237
2- کشف الغمة، ج 2، ص 360
1- تنقیح المقال، ج 2، ص 251، شماره 788
2- . تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، ج 10، ص 27، شماره 3909
طبق نقل ابوالفرج اصفهانی و اربلی در کشف الغمّه، علی علیه السلام یکی از فرزندان خود را ابوبکر کنیه داد و او همراه برادرش در کربلا کشته شدند. چرا شیعه این قضیه را پنهان نموده و تنها بر کشته شدن حسین علیه السلام تکیه میکند؟ «(1)» پاسخ
در شگفتم که چگونه میگوید شیعه این قضیه را پنهان میکند! در حالی که این مطلب را از کتابهای شیعه آورده و از اربلی شیعی و او از شیخ مفید نقل کرده است!
مسأله نامگذاری فرزندان، به نامهای خلفا در پرسش سوم آمد و پاسخش همانجا گفته شد و ثابت گردید که این اسامی اختصاصی به خلفا نداشته، بلکه از نامهای بسیار رایج میان اعراب قبل و بعد از اسلام است.
گذشته از این، این اعمال نوعی سپر بلا بود که در سؤال سوم بیان گردید.
اگر ملاک رستگاری در آخرت و بهتعبیر روشنتر، رفتن بهبهشت در گرو اطاعت از امامان معصوم شیعه است، پس چرا قرآن تنها اطاعت خدا و رسول را بیان میکند؟
1. وَمَنْ یُطِعْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُوْلَئِکَ رَفِیقاً. «(1)» «و هرکس که از خدا و پیامبرش اطاعت کند، در روز رستاخیز همنشین کسانی خواهد بود که خدا نعمت خود را بر آنان تمام کرد و از پیامبران وصدیقان و شهیدان وصالحان و آنان دوستان خوبی هستند.»
2. ... وَمَنْ یُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ. «(2)» «و هرکس از خدا و پیامبرش اطاعت کند- و قوانین او را محترم بشمارد- خداوند وی را به باغهایی از بهشت وارد میکند که همواره آب از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن میماند.»
پاسخ
اطاعت از خدا و رسول، از ارکان اسلام است ولی این آیهها در مقام بیان تمام ارکان ایمان نیست، به این دلیل که در آیات دیگر، اطاعت «اولی
1- نساء: 83
2- تاریخ المذاهب الإسلامیه، محمد ابوزهره، ج 2، ص 322
1- شرح العقیدة الطحاویه، صص 111- 110
2- مسند احمد، ج 2، ص 96
در دوران پیامبرصلی الله علیه و آله افرادی به حضورش میرسیدند وفقط یکبار او را میدیدند و به مناطق و شهرهای خود بازمیگشتند. بدون تردید آنها چیزی درباره ولایت علی نشنیده بودند، آیا اسلام آنها ناقص است؟
پاسخ
در پاسخ نقضی میتوان پرسید:
اوّلًا: گروهی به حضور پیامبرصلی الله علیه و آله میآمدند و با گفتن شهادتین و آموزش برخی از احکام، به دیار خود باز میگشتند و چیزی درباره خلافت خلفای اربعه نمیشنیدند و چه بسا از دنیا میرفتند، آیا اسلام آنها ناقص است؟ در حالی که احمدبن حنبل و ابوجعفر طحاوی، ایمان به خلافت خلفا را جزئی از عقیده اسلامی شمردهاند. «(1)» ثانیاً: شکی نیست که در آغاز هجرت، گروهی میآمدند و با آموزشهای بسیط و ساده باز میگشتند ولی پس از برگشتن آنها تا روزی که پیامبرصلی الله علیه و آله جان به جان آفرین سپرد، احکامی فرود آمد و معارفی بیان گردید، در حالیکه به سمع مسلمانان گذشته نرسید. آیا اسلام آنها ناقص است؟
در پاسخ حلّی هم میگوییم: آنها با پیامبر خداصلی الله علیه و آله بیعت اجمالی
1- کتاب السنة، احمد بن حنبل، و عقیده طحاویه، صص 471 و 478؛ مقالات الاسلامیین، ص 323
امیر مؤمنان در نامه خود به معاویه مینویسد: «کسانی با من بیعت کردند که با ابوبکر، عمر و عثمان دست بیعت دادند و با من بر اساس همان چیزهایی بیعت کردند که با آنها کرده بودند. پس مردی که در بیعت حاضر بوده حق ندارد، انتخاب دیگری کند.»
بنابر این نتیجه میگیریم:
1. امام را مهاجر و انصار انتخاب میکنند.
2. بههمانصورتیکه با ابوبکر، عمر و عثمان بیعت شد، همانگونه با علی علیه السلام بیعت شد.
3. شورا از آنِ مهاجرین و انصار است و این نشانه مقام والای آنهاست.
4. کسی را که مهاجرین و انصار قبول کنند و با او بیعت نمایند، خداوند او را میپسندد.
5. شیعیان معاویه را لعنت میکنند، امّا علی علیه السلام در نامههایش او را لعنت نمیکند.
پاسخ
قرآن مجید به مسلمانان آموزش میدهد که با افراد مخالف به یکی از سه شیوه سخن بگویید:
شیعه منکر بیعت کردن ابوبکر، عمر و عثمان با پیامبرصلی الله علیه و آله در زیر درخت «بیعت رضوان» است و در حالی که خداوند خبر داد او از کسانی است که زیر درخت با پیامبر بیعت کرد. «(1)» پاسخ
1. هرگاه از جمعیتی انبوه تمجید کنند و آنان را به نیکی بستایند، این ستایش، مربوط به مجموع آنان است، نه فرد فرد ایشان. وقتی میگویند دانشجویان این دانشگاه بسیار جدی و کوشا هستند، این تعریف مربوط به غالب آنها است، نه فرد فرد آنان و این نوع تعریفهای گروهی، دلیل بر شایستگی تک تک افراد نیست. بنابراین، نمیتوان با این آیه بر فضیلت شخص معینی استدلال کرد، بهترین دلیل این است که عبداللَّه بن ابیّ، رهبر منافقان و نیز دار و دسته او در بیعت رضوان حضور داشتند و با پیامبر بیعت کردند و اگر کنارهگیری میکردند، تاریخ آن را ذکر میکرد؛ چنان که در «احد» یادآوری نموده است و اینکه فرزند ابیّ با دار و دسته خود، که حدود هفتصد نفر بودند، از رزمندگان اسلام جدا شدند. آیا میتوان با این آیه بر فضیلت عبداللَّه بن ابی و دار و دسته او استدلال کرد؟
2. از دقت در الفاظ آیه میفهمیم که این رضایت مخصوص همان
1- فتح: 10
2- صحیح بخاری، ج 4، ص 233، کتاب قدر، باب 5، حدیث 7- 66
با این که هیچ سنّی به اهل بیت علیهم السلام ناسزا نمیگوید، چرا شیعه ناسزا گفتن به بزرگان اصحاب، به خصوص خلفا را عبادت میشمارد؟
پاسخ
شیعه پیرو امیرمؤمنان علی علیه السلام است که پیوسته به یاران و پیروان خود دستور میداد:
«من خوش ندارمکه شما دشنام دهنده باشید. ای کاش (به جای سبّ و دشنام)، کردارشان را یادآور میشدید و حالات آنان را بیان میکردید». «(1)»
بنابراین، فحش و دشنام و به تعبیر طراح پرسشها، «سبّ» کار افراد بی فرهنگ است و خود پیامبر فرمود: «سِبَابُ الْمُؤْمِنِ فُسُوقٌ». بنابراین، آنچه از شیعه در این مورد میبینید یا میشنوید:
اوّلًا: مربوط به همهصحابه نیست. مجموعصحابه پیامبر، حدود یکصد هزار نفر بودهاند که نام حدود پانزده هزار نفر از آنان ثبت شده و بقیه از هر نظر مجهول و ناشناختهاند. چگونه میشود فرد خردمند، تیر به تاریکی اندازد و افراد ناشناخته را دشنام دهد؟
1- نهج البلاغه، کلمات قصار، 206
1- مستدرک حاکم، ج 3، ص 29
2- صحیح مسلم، ج 4، ص 2234، شماره حدیث 2916 و طبقات ابن سعد، ج 3، ص 252؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 149؛ جامع الاصول، ج 9، ص 44، حدیث 6583
3- . الفصل ابن حزم، ج 4، ص 204
اگر ائمه از غیب آگاهند، چرا حسین علیه السلام مقداری آب برای خود و یارانش تهیه نکرد تا در اثنای جنگ بی آب نمانند؟ آیا او نمیدانست که به آب نیاز خواهند داشت؟
پاسخ
مثلی است معروف که میگوید: «دروغگو کم حافظه است!» در پرسش پیشین (پرسش 60) مدعی شدید: هیچ سنّی به اهل بیت ناسزا نمیگوید. ما هم میگوییم که هیچ سنّی به اهل بیت ناسزا نمیگوید، امّا این فرد سلفی، هنوز مرکب روی کاغذش خشک نشده، به حسینبن علی علیهما السلام ناسزا میگوید و او را متهم میکند که آیه وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ ... «(1)»
را نادیده گرفته است.
اگر او تاریخ کربلا را درست میخواند و از شهامت و ایثار حسینبن علی علیهما السلام آگاه بود متوجه میشد که امام علیه السلام به اندازه کافی آب به همراه داشت، ولی آنگاه که با سپاه حرّ بن یزید ریاحی روبهرو گردید و آنان را تشنه کام یافت، بهگونهای که نزدیک بود از پا درآیند، دستور داد مشکهای آب را در اختیار آنان بگذارند و همه را سیراب کنند، حتی به فردی که از فرط خستگی قادر به نوشیدن آب نبود، کمک کرد تا آب بنوشد.
مسلم است که دین در دوران پیامبرصلی الله علیه و آله کامل شد؛ زیرا خداوند میفرماید: ... الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ... اما مذهب شیعه بعد از وفات پیامبر پدید آمد؟
پاسخ
تشیع به معنای پیروی از پیامبر است؛ پیروی در تمام آنچه که آورده است؛ از جمله، ولایت علی و فرزندان او.
روشن است که تشیع به این معنا، عین اسلام است، نه جدا از اسلام.
تشیع و اسلام، دو روی یک سکهاند. تشیع یک مکتب سیاسی یا کلامی نیست که پس از پیامبر پدید آمده باشد و اصلًا خود پیامبرصلی الله علیه و آله نام شیعه را بر پیروان علی نهاد.
در تفسیر آیه إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ، «(1)» روایاتی در این مورد وارد شده است. «(2)» در مورد نامگذاری پیروان علی به شیعه از سوی پیامبر، چهل روایت در منابع اهل سنت وارد شده است. طبرسی و سیوطی فقط برخی از آنها را نقل کردهاند.
و اصلًا آیه ... الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ ... در روز غدیر فرود آمد؛
1- بیّنه: 7
2- . تفسیر طبری و تفسیر الدر المنثور، تفسیر سوره بیّنه.
خداوند، در مورد پاکدامنی و بیگناهی عایشه، در قضیه معروف «إفک» «(1)» آیه نازل کرد، امّا بعضی از شیعیان هنوز هم او را متهم به خیانت میکنند، آنگاه در پاورقی به تفسیر علی بن ابراهیم و تفسیرهایی استناد میجوید.
پاسخ
طراح پرسشها اگر فردی واقع گراست، چرا به تفاسیر معتبر شیعه مراجعه نکرده است؟ مفسران شیعه در مسأله افک، عایشه را تنزیه میکنند. شما میتوانید این مطلب را در تفاسیر معتبر شیعه، ملاحظه کنید. «(2)» مرحوم علامه طباطبایی، روایاتی از اهل سنت را که حاکی است پیامبرصلی الله علیه و آله به همسر خود سوء ظن پیدا کرده بود، باطل خوانده و آنها را رد میکند؛ یعنی در این گامی فراتر از اهل سنت برمیدارد!
اختلافی که برخی از مفسّران شیعه با مفسران سنّی دارند این است که میگویند: مسأله افک مربوط به عایشه نبوده بلکه مربوط به ماریه قبطیه بوده است و در تاریخ نیز شواهدی بر دوّمی هست. در هر حال آنچه که مورد اتفاق است اینکه آن همسر پیامبر، خواه عایشه باشد خواه ماریه از
1- نور: 11
2- مجمع البیان، ج 4، ص 120، تفسیر آیه ا لذِینَ جَاؤُوا بِالْإِفْکِ ...؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 15، صص 105 و 116
اگر علی و دو فرزندش، حسن و حسین علیهم السلام دارای قدرت خارق العاده در مواجهه با دشواریها بودند، چرا حسنبن علی ناگزیر بهصلح با معاویه شد و حسینبن علی در سختی قرار گرفت و کشته شد و به هدف خود نرسید؟
پاسخ
از نظر قرآن، پیامبر خداصلی الله علیه و آله دارای قدرت فوقالعاده بود. معراج و شقّالقمر و دیگر معجزات و کرامات او، که در کتابهای حدیث بهصورت متواتر نقل شده، براین مطلب گواهاند. اما با این قدرتِ فوقالعاده، دندانش در جنگ احد با تیر یا سنگ دشمن شکست و چهرهاش خونین شد و هفتاد نفر از یارانش به شهادت رسیدند. در جنگ خندق از گرسنگی سنگ بر شکم میبست. در حدیبیه ناگزیر شد با مشرکان مکهصلح کند. در جنگ هوازن آرایش نظامی او به هم ریخت و نیروهایش گریختند. در محاصره طائف پیروزی به دست نیاورد و پس از درگذشت او، قبایل زیادی در جزیرةالعرب شورش کردند. به نظر شما چرا پیامبرصلی الله علیه و آله با آن قدرت خارق العاده، با همه این مشکل روبهرو شد؟!
پاسخ همه اینها یک جمله است و آن این که: انبیا از طریق وسایل عمومی و روشهای عادی به تبلیغ پرداخته و با دشمنان میجنگیدند و تنها در مواردی خاص، که اثبات نبوت نیاز به اعمال قدرت فوقالعاده داشت و یا وضعیت ایجاب میکرد که از نیروی غیبی کمک بگیرند، چنین میکردند.
شیعیان فضایل علی علیه السلام را از اصحاب پیامبرصلی الله علیه و آله نقل میکنند و در عین حال معتقدند بیشتر اصحابِ پیامبر راه ارتداد را در پیش گرفتند. بر چنین روایاتی چگونه اعتماد میکنید؟
پاسخ
بارها گفتهایمکه این نسبتها به شیعه، اتهامی بیش نیست؛ اتهاماتی که طراحان پرسشها، بدون ذکر مدرک، مرتب تکرار میکنند. شگفت اینجاست خودصحاح بر ارتداد اکثریتصحابه گواهی میدهند و در این مورد به کتاب جامع الأصول، جلد دهم، قسمت حوض کوثر مراجعه شود.
در آن کتاب 10 روایت ازصحاح و سنن نقل میکند که پیامبر گروهی از یاران خود را کنار حوض کوثر میبیند و میخواهد به آنها اجازه ورود دهد، ولی همه آنها رانده میشوند و خطاب میرسد: تو نمیدانی که آنها پس از درگذشت تو چه کردند! آنها به قهقرا برگشته و مرتد شدهاند. گفتنی است، قسمتی از آن احادیث را در مقدمه کتاب آوردیم.
آیا این درست است که آنچه در کتابهای خودشان هست به ما نسبت دهند؟ از این گذشته، بارها گفتهایم که تعداد عمدهای ازصحابه
شیعه مدعی است هدف ابوبکر، عمر و عثمان، پادشاهی و ریاست بود، آنگاه دلیل میآورد که آنها با انسانهای مرتد و کافر جنگیدند، اگر چنین است، پس هدفشان ریاست نبود.
و درباره عثمان میپذیرند که وقتی شورشیان او را محاصره کردند تا بکشند، او کسی را نکشت!؟
پاسخ
از نیت هر فردی تنها خدا آگاه است ولی گاهی میتوان از اعمال افراد، به نیت آنها پی برد. ابوبکر به هرصورتی بود به خلافت رسید و عمر در تحکیم خلافت او کوشید. ابوبکر به هنگام مرگ، بدون در نظر گرفتن شورای مهاجر و انصار، عمر را به خلافت برگزید. عمر نیز هنگام مرگ شورای شش نفره تشکیل داد و ترکیب اعضای شورا را بهگونهای چید که محرومیت علی قطعی بود و علی در آن، دو رأی بیشتر نداشت و چهار رأی از آن مخالفان او بود، به ویژه آنکه عبدالرحمانبن عوف عضو شورا، دو شرط برای خلیفه قرار داد:
الف) عمل به کتاب خدا و سنت.
ب) عمل به سیره ابوبکر و عمر.
او میدانست امام علی شرط دوم را نخواهد پذیرفت و همین هم بود. حضرت در برابر او پیشنهاد کرد: تنها به کتاب خدا و سنت رسول
1- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 188 و 194؛ تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 162
فرقه قادیانی، به خاطر ادعای نبوت برای رهبرشان، کافر هستند، پس آنها با شیعیان، که میگویند ائمه دارای ویژگیهای پیامبران هستند، چه تفاوتی دارند؟
پاسخ
بایک مرتبه مراجعه به کتابهای عقیدتیِ شیعه، تفاوت این دو گروه بهخوبی معلوم میشود. شیعه معتقد است که نبوت با پیامبرصلی الله علیه و آله ختم شده و بر احدی پس از وی وحی نازل نمیشود و دیگر پیامبری تا روز رستاخیز نخواهد آمد، ولی این مانع از آن نیست که افراد پاکدامنی در دامان پیامبر تربیت شوند و مورد لطف الهی قرار گیرند که کلیه وظایف پیامبر را در رهبری امت، به جز تلقی وحی، برعهده گیرند. و این مطلب از حدیث پیامبرصلی الله علیه و آله که مسلم آن را درصحیح خود نقل کرده، گرفته شده است:
«أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی» «(1)»
به دست میآید.
گردآورنده پرسشها تصور کرده است اگر فردی معصوم از گناه باشد، حتماً باید پیامبر باشد. او نمیداند که مریم معصوم از گناه بود ولی پیامبر نبود و تصور کرده که اگر فردی از غیب خبر داد، باید پیامبر باشد،
پیامبرصلی الله علیه و آله در حجره عایشه دفن میشود، در حالی که شما او را به کفر و نفاق متهم میکنید. آیا دفن شدن پیامبرصلی الله علیه و آله در حجره عایشه نشانه علاقهاش به وی نبود؟
پاسخ
گرد آورنده پرسشها، آگاهی تاریخی ندارد. مورّخان اهل سنت مینویسند: نخستین اختلاف پس از مرگ پیامبرخداصلی الله علیه و آله در محل دفن او بود.
ابوبکر از منطقهای به نام «سُنْح» که در آنجا سکونت داشت آمد و اختلاف را حل کرد و گفت: من از پیامبر شنیدهام: پیامبران در هر نقطهای که بمیرند، باید در همانجا دفن شوند، بنابراین، دفن پیامبر در حجره عایشه، دلیل بر دوستی و علاقه او نسبت به عایشه و یا چیز دیگر نبود.
آیا چنین نیست که ابوبکر و عمر به خاطر جایگاهی که نزد خدا و پیامبرش داشتند، افتخار دفن شدن در کنار پیامبرصلی الله علیه و آله را یافتند؟
پاسخ
1. سلفیها میگویند کسی که مرد، کارش تمام است و هرگز به دیگران سود و زیانی نمیرساند و در این مطلب میان انبیا و غیر انبیا، فرقی نیست.
بنابراین، از نظر طراح پرسشها که بلندگوی سلفیها است، نباید دفن این دو نفر در کنار مرقد رسول خدا فضیلتی به حساب آید.
2. حجرهای که رسول خداصلی الله علیه و آله در آن به خاک سپرده شده، مربوط به عایشه دختر ابی بکر بوده است، بنابراین، دختر اجازه داد که پدر در آن حجره به خاک سپرده شود. پس از او، هنگامی که عمر مجروح شد، پیامی فرستاد و از عایشه درخواست کرد که او هم در همان حجره به خاک سپرده شود.
بنابراین، دفن آنها در آن حجره نتیجه اجازه زنی است که به ظاهر مالک آن حجره بود، ولی اجازه دفن حسن بن علی علیهما السلام را نداد و از این جهت در بقیع مدفون شد و اگر به دیگران اجازه میداد آنان نیز دفن میشدند. بنابراین، مسألهای جز اجازه یک زن، در میان نبود.
شیعیان ادعا میکنند که امامت علیبن ابیطالب در قرآن باصراحت بیان شده، ولی اصحاب آن را پنهان کردهاند. پس چرا اصحاب، روایاتی را که با آنها بر امامت علی علیه السلام استدلال میشود، مانند حدیث منزلت «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی» «(1)»
پنهان نکردهاند؟
پاسخ
در این پرسش، شیعه متهم شده که میگوید: آیاتی از قرآن- که بهصراحت در آنها امامت علی علیه السلام بیان شده- پنهان گردیده است.
اکنون از آنان میپرسیم: کدام شیعه گفته است: آیاتی در قرآن بوده و اصحاب پنهان کردهاند؟ پیداست که هدف شبههافکنی است و گرنه هیچ مدرکی برای این ادعا ارائه نمیکند.
در کتب عقایدی شیعه کسی چنین ادعایی نکرده است. آری، آیاتی در قرآن وارد شده که شأن نزول آنها، امامت علی علیه السلام است، نه آنکه نام علی در آیه بوده و حذف گردیده است! اکنون به رؤوس آن آیات اشاره میکنیم:
1. إِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ
1- مائده: 55
2- مائده: 67
3- مائده: 3
4- . احزاب: 33
5- آل عمران: 61
به دو دلیل میتوان گفت پس از پیامبرصلی الله علیه و آله، ابوبکر خلیفه بهحق بود:
1. اصحاب خلافت او را پذیرفتند و اگر خلیفه به حق نبود مخالفت میکردند.
2. علی علیه السلام با ابوبکر مخالفت نکرد و با او نجنگید!؟
پاسخ
ادعای نخست، که: اصحاب خلافت ابوبکر را پذیرفتند، ادعایی بیش نیست وگوینده این سخن از سرگذشت سقیفه آگاهی ندارد و یا پنهان کاری میکند. مخالفت با خلافت ابوبکر در آغاز کار، بیش از آن است که در این برگها بیاید، تنها به چند مورد بسنده میشود:
1. خزرجیان، که نیمی از انصار بودند، با ابو بکر بیعت نکردند؛ زیرا آنان مصمّم بودند که زمام خلافت را به سعد بن عباده بسپارند، چون سعدبن عباده در سقیفه زیر دست و پا له شد، همگی گفتند: «لَا نُبَایَعُ إِلَّا عَلِیّاً» و سرانجام رییس خزرجیان بهخاطر ترس از حکومت وقت، مدینه را به عزم شام ترک کرد، ولی متأسفانه در آنجا ترور شد و خون او آن چنان لوث گردید که قاتلش هم مشخص نشد و قتل او را به جنها نسبت دادند!
شاعری گفت:
قد قتلنا سیّد الخزرج سعد بن عبادة فرمیناه بسهمین فلم نخط فؤاده
2. بنی هاشم و گروهی از اصحاب در خانه امیر مؤمنان علیه السلام تحصن کردند و حاضر به بیعت نشدند. آنها را تهدید کردند و گفتند خانه را با شما به آتش میکشیم و این مسألهای نیست که بتوان آن را انکار کرد.
عمر با گروهی به در خانه علی علیه السلام آمدند و با دخت گرامی پیامبر برخورد کرد و گفت با همین قبیله خانه شما را به آتش میکشم. باید این گروه از خانه بیرون بیایند و بیعت کنند. مدارک این حادثه را در پاورقی ببینید. «(1)» و امّا این که چرا علی علیه السلام با مخالف خود نجنگید؟ بارها در این باره سخن گفتهایم و خود امیرمؤمنان علیه السلام در یکی از سخنانش «(2)» علت سکوتش را بیان کرده است و آن این که موقعیت پس از پیامبرصلی الله علیه و آله آنچنان نگران کننده بود که قیام حضرت برای گرفتن حق خود، به قیمت نابودی اصل اسلام تمام میشد. مسلّماً در این وضعیت، علی علیه السلام ترجیح میداد اصل اسلام باقی بماند، هر چند خلافت او از دست برود و گذشته از این، کار امیرمؤمنان علیه السلام طبق وصیت پیامبرصلی الله علیه و آله بود. پیامبر او را در این مورد امر به سکوت کرده بود، ولی درباره قاسطین و ناکثین و مارقین مأمور به جنگ بود. ازآنروکه دراین مورد، پیشتر سخن گفتهایم، نیازی بهتکرار نیست.
1- المصنف ابن شیبه، ج 8، ص 572؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج 1، ص 586، چاپ دارالمعارف، قاهره؛ الإمامة والسیاسه، ابن قتیبه، ج 1، صص 12 و 13، چاپ مصر؛ طبری، ج 2، ص 443، چاپ بیروت: العقد الفرید، ابن عبد البر، ج 4، ص 87، تحقیق خلیل شرف الدین؛ الاستیعاب، ج 3، ص 979، تحقیق علی محمد بجاوی و ...
2- نهج البلاغه، خطبه 56
شیعیان میگویند معاویه مرتد بوده است، چرا حسنبن علی علیهما السلام زمامداری مسلمانان را به شخص مرتد سپرد؟
پاسخ
فقهای اسلام؛ اعم از سنی و شیعه، معاویه را فردی «باغی» میدانند؛ کسی که بر امام مفترض الطاعه خروج کرد و جزو ظالمان و ستمگران قرار گرفت. امام احمدبن حنبل میگوید: اگر امیرمؤمنان علی علیه السلام نبود و جنگهای او با این باغیان انجام نمیگرفت، هرگز فقهای اسلام از احکام بغاة آگاه نمیشدند و او به امر پیامبرگرامیصلی الله علیه و آله با سه گروه جنگید:
الف) ناکثین (پیمان شکنان، اصحاب جمل)
ب) قاسطین (ستمگران و باغیان)
ج) مارقین؛ کسانی که از اطاعت امام خود بیرون رفتند (خوارج).
و امیرمؤمنان در نبرد خود هرگز شکست نخورد. او به وظیفه خود عمل کرد و مشمول آیه مبارکه «إِحْدَی الْحُسْنَیَیْن» شد.
پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله در جنگ احد و یا نبرد حُنین به ظاهر شکست خورد، لیکن پیروزی از آن پیامبر بود؛ چون عمل به وظیفه کرد.
امّا حسنبن علی علیهما السلامصلح نکرد تا بگویند کشور را به باغیان و ظالمان سپرد، بلکهصلح بر او تحمیل گردید و در پاسخ به پرسشهای مکرر به عللصلح امام حسن علیه السلام اشاره شده است.
تا فردی سنی نشود، نمیتواند ایمان وعدالت علیرا ثابتکند؛ زیرا مسلمانان سه گروهاند: شیعه، اهل سنّت و خوارج.
اگر شیعه عدالت علی را از طریقصحابه ثابت میکند، همانصحابه روایات بیشتری درباره شیخین دارند و خوارج هم که علی را منکرند!
پاسخ
خداوند گواه است که وقتی به این پرسش رسیدم، خواستم چیزی بنویسم، لیکن خجل و شرمنده شدم! آیا در ایمان و تقوا، جهاد و ایثارگری و عدالت و دادگریِ شخصی مانند علی علیه السلام، جای شک و تردید هست تا فردی سنی نشود نتواند آن را ثابت کند. چه سخن سخیف و کودکانهای است! «آفتاب آمد دلیل آفتاب». امروز جهانیان؛ از مسلمان و غیر مسلمان، امیر مؤمنان علی علیه السلام را انسانی والا میدانند که باید الگوی خردمندان جهان گردد. آیاصحیح است که بگوییم تا فردی سنی نشود نمیتواند ایمان علی را ثابت کند؟! فردی مادی، مانند «شبلی شُمَیِّل» که پیوند ایمانی با امام ندارد، مع الوصف در برابر عظمت امام خضوع میکند و او را اینگونه میستاید:
«الإمام علیُّ بن أبی طالبٍ عظیمُ العظماء، نسخة مفردة لم یر لها الشرقُ ولا الغربُصورةً طبقَ الأصل لا قدیماً ولا حدیثاً».
میپذیریم که علی علیه السلام در پذیرفتن اسلام و جهاد، همراه پیامبرصلی الله علیه و آله بود و دانش و زهدش بر دیگران برتری داشت، ولی آیا شیعه میتواند چنین فضایلی را برای حسن و حسین در برابر سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمان بن عوف و عبداللَّه بن عمر ثابت کند؟
پاسخ
روشن است پرسشگر، فضایل علی علیه السلام را پذیرفت تا فضایل و مناقب سروران جوانان اهل بهشت و دو ریحانه پیامبرصلی الله علیه و آله را نشانه بگیرد.
ما با دلایل استوار، که مورد پذیرش دانشمندان اهل سنت است، برتری دو امام و پیشوا را بر آن سه نفر که نام برد ثابت میکنیم، بلکه بر این باوریم این نوع مفاضله و مقایسه، نوعی پایین آوردن مقام این دو امام معصوم است. اما دلایل ما:
1. آیا آیه تطهیر در حق حسن و حسین علیهما السلام فرود آمده یا در حق آن سه نفر؟ مسلم درصحیح از عایشه نقل میکند: پیامبر گرامی روزیصبح عبایی بر سر کشید، ناگهان حسنبن علی علیهما السلام آمد و حضرت او را به زیر عبا راه داد، پس از وی حسین علیه السلام آمد، حضرت او را نیز به زیر عبا برد. آنگاه فاطمه علیها السلام و سپس علی علیه السلام آمدند، همگان را زیر عبا جای داد.
آنگاه این آیه را خواند:
1- صحیح مسلم، باب فضائل اهل بیت النبی، شماره 2424
2- آل عمران: 61
3- صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی، حدیث 2404
4- شوری: 23
5- تفسیر طبری، ج 25، ص 14؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 172 و ...
1- صحیح بخاری، حدیث شماره 3747؛ و صحیح مسلم، حدیث شماره 2421
2- طبقات ابن سعد، ج 3، ص 96، چاپ لیدن؛ صفة الصفوة ابن جوزی، ج 1، ص 138؛ الریاضالنضرة، ج 2، ص 291؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 146
3- سنن کبرای بیهقی، ج 7، صص 324 و 325
خلیفه دوم نسبت به علی علیه السلام علاقهمند بود، به گواه اینکه او را جزو افراد شوری قرار داد. اگر او را از شورا بیرون میکرد، چنانکه سعید بن زید را بیرون کرد، یا کسی دیگر، غیر از او را تعیین میکرد، کسی میتوانست اعتراض کند؟
پاسخ
اوّلًا: خلیفه میخواهد شورایی تشکیل دهد که دارای وزن و ارزش باشد، تا نتیجه آن را مهاجر و انصار بپذیرند. او ناگزیر بود که علی علیه السلام را عضو این شورا قرار دهد. او با این کار در حقیقت، خدمتی به علی علیه السلام نکرد، بلکه خدمت به هدف خود کرد.
ثانیاً: آنانکه بینش تاریخی دارند، میدانند ترکیب شورا بهگونهای بود که انتخاب نشدن علی علیه السلام امری قطعی به نظر میرسید؛ زیرا در آن شورای شش نفره علی علیه السلام دو رأی داشت؛ رأی خود و رأی پسر عمهاش زبیر بن عوام و لذا زبیر به نفع علی کنار رفت و علی با دو رأی در شورا حاضر بود. امّا چهار نفر دیگر؛ یعنی سعد بن ابی وقاص، طلحةبن عبیداللَّه، عبد الرحمان بن عوف و عثمان، همگی درصف مخالف امام علیه السلام بودند. طبیعی بود که علی علیه السلام رأیی نداشته باشد و دیگران برگزیده شوند.
بنابراین، ماجرای شوری، یک نوع شگرد سیاسی بود که در عین جلب نظر مهاجر و انصار، نتیجه به نفع دیگران تمام شد. چنانکه عبدالرحمان بن عوف برای علی شرطی قرار داد که میدانست آن حضرت نخواهد پذیرفت؛ زیرا آن شرط در کتاب و سنت نبود.
آنچه مسلم است این که علی علیه السلام در خانه نشست ... انصار ابتدا با ابوبکر مخالفت کردند و همدیگر را به بیعت با سعدبن عباده فرا خواندند و سپس همگی با ابوبکر دست بیعت دادند. بیعت آنها میتواند به یکی از سه دلیل زیر باشد:
1. به زور از آنها بیعت گرفته شد.
2. برای ایشان مشخص شد که ابوبکر به خلافت شایستهتر است.
3. بدون هدف این کار را کردند.
چون اولی و سوم باطل است و احتمال چهارمی در کار نیست، پس ناگزیر باید بگوییم فرض دوم درست است!؟
پاسخ
معروف است که میگویند: دروغگو کمحافظه است! در پرسش 71 گفتند: همه با خلیفه اوّل بیعت کردند، ولی در اینجا اعتراف میکنند که انصار از بیعت سرباز زدند و عجیب اینکه در همینجا، در آغاز سخن میگوید: انصار با ابوبکر مخالفت کردند، بعد از آن میگوید: سپس انصار همه با ابوبکر بیعت کردند.
تاریخ میگوید: در سقیفه تنها رییس «اوسیان» با ابوبکر بیعت کرد؛ زیرا طایفه اوس معتقد بودند: «اگر خزرجیان فرمانروایی را به دست گیرند، این کار برای آنها فضیلتی به شمار میرود و برای اوسیان در
1- تاریخ طبری، ج 2، ص 458، چاپ اعلمی بیروت.
2- العقد الفرید، ج 4، ص 257 و 258؛ سیره ابن هشام، ج 2، ص 660
عمر با شدیدترین لحن، در ردّ پیشنهاد حباب بن منذر گفت: هرگز عرب زیر بار شما نمیرود و شما را برای خلافت نمیپذیرد. در حالی که پیامبرصلی الله علیه و آله از غیر انصار است.
در این موقعیت سکوت بر مجلس حکم فرما شد. ناگهان شخصیتی از خزرج، به نام بشیر بن سعد، که پسر عموی سعد بن عباده بود و نسبت به او حسد میورزید، برای شکستن سکوت گفت: پیامبر از قریش است و خویشاوندان پیامبر برای زمامداری از ما شایستهترند.
سخن او کفه مهاجران را سنگینتر ساخت. ابوبکر از فرصت استفاده کرد و گامی به پیش نهاد و گفت: با یکی از دو نفر یا عمر یا ابوعبیده بیعت کنید. این پیشنهاد جدّی نبود و مقدّمه آن بود که آن دو نفر ابوبکر را مطرح کنند. در این هنگام هر دو نفر با وی بیعت کردند. ابوبکر اینبار بی آنکه تعارف کند، دست خود را برای بیعت دراز کرد و بشیر بن سعد که از این جریان خوشحال شده بود، با ابوبکر بیعت کرد.
حباب بن منذر بدری انصاری گفت: تو فزرند عاق خزرج و فردی نمک نشناس و حسودی! با این وصف، رییس اوسیان که از عقب نشینی
1- تاریخ طبری، ج 2، ص 459
2- تاریخ طبری، ج 2، ص 446
شیعه معتقد است: شیخین در کنار زدن علیبن ابیطالب از خلافت موفق شدند. از آنها میپرسیم: خلافت چه دستاوردهایی برای خودشان داشت؟ آنان فرزندان خود را جانشین خود نکردند. در حالی که علی علیه السلام فرزندش حسین! را جانشین خود قرار کرد؟
پاسخ
طرح کنندگان پرسشها تصور میکنند جوانان شیعه،صحرانشینان چشم وگوش بستهاند؟! چه دستاورد مادّی بالاتر از آنکه قدرت سیاسی و حاکمیت سراسر جزیرة العرب را به دست گیرند و اختیار جان و مال مسلمانان با آنان باشد؟ و رقیبان خود را ازصحنه حذف کنند؟ و بر غنایم و مالیاتهای اسلامی دست یابند؟ و فرزند هند جگرخوار را بر این امت مسلط کنند!
و امّا اینکه چرا فرزندان خود را در این مقام نصب نکردند؟ به خاطر اینکه هیچ زمینهای برای این کار نبود. شگفت اینکه میگوید: علی فرزندش حسین را جانشین خود کرد، در حالی که حسین نبود و حسن بود آنهم به امر الهی بود نه به دستور خود حضرت. سخن اینان مانند گفتار آن گوینده است که گفت: گرگ شیخ یعقوب را بالای مناره خورد. در حالی که شیخ نبود و پیامبر بود، یعقوب نبود و یوسف بود و منار هم نبود و چاه بود و گرگی هم در کار نبود و اصل واقعه دروغ بود!
عبداللَّه بن عمرو بن عثمان بن عفان با دختر حسینبن علی علیهما السلام به نام فاطمه ازدواج کرد و از او فرزندی به نام محمد متولد شد. آیا ممکن است فاطمه نوه ملعون داشته باشد؟ اگر پاسخ منفی است، چگونه است که شما میگویید شجره ملعونه در قرآن بنی امیه هستند؟
پاسخ
اولًا: ما نمیگوییم بلکه احادیث شما میگوید: مقصود از شجره ملعونه در قرآن بنی امیه است. عبداللَّه بن عمر میگوید: پیامبر گفت: در رؤیا دیدم فرزندان حکم بن ابی العاص (بنی امیه) چون میمونهایی بر منبرها نشستهاند، خداوند این آیه را فرستاد:
... وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیَاناً کَبِیراً. «(1)»
«... و ما آن خواب را به تو نمودیم تا تنها آزمایشی برای مردم و نیز درخت نفرین شده در قرآن باشد. ما آنها را بیم میدهیم، ولی جز سرکشی بزرگ برای آنها چیزی به بار نمیآورد.»
یعلیبن مرّة میگوید: پیامبر خداصلی الله علیه و آله فرمود: فرزندان امیه را بر منابر
1- الدّر المنثور، ج 5، تفسیر آیه 60 سوره اسراء و روایات دیگر.
شیعیان از سویی میگویند ائمه معصوماند و از سوی دیگر میگویند که آنها تقیه میکنند. این دو با هم تناقض دارد؛ زیرا وقتی شماصحت آنچه را که امامانتان میگویند نمیدانید، معصوم بودنشان چه سودی دارد؟
پاسخ
در این سؤال دو اشکال مطرح گردیده است:
1. تناقض میان «اعتقاد به عصمت» و «اعتقاد بر عمل ائمه به تقیه».
2. اگر امامان در گفتار خود تقیه میکردند، دیگر به گفتار آنان در موارد دیگر نمیتوان اعتماد کرد؛ زیرا ممکن است، تقیه کرده باشند.
در پاسخ اشکال نخست میگوییم: تناقض این است که دو گزاره با موضوع و محمول واحد، دو حکم غیر قابل جمع داشته باشند؛ مانند اینکه بگوییم زید دانشمند است و زید دانشمند نیست. در حالی که در اینجا دو گزاره داریم که از نظر موضوع و محمول متفاوتاند و از نظر حکم هم هر دو ایجابی هستند، گویا گرد آورنده پرسشها برگی از مسائل عقلی نخوانده است.
پاسخ پرسش دوم این است که: اوّلًا: امامان در همهجا تقیه نمیکردند. در موردی که فتوای حاکم زمان و فقیهان رسمی و مورد تأییدِ حکومت، بر خلاف نظر ائمه بود، در این مورد برای دفع ضرر و خطر از
اگر کسی بر ثقل اصغر (اهل بیت) طعنه زند، تکفیرش میکنید، امّا اگر بر قرآن طعنه زند، درصدد توجیه کار او بر میآیید. چرا؟
پاسخ
افترا کار آسانی است، امّا اثبات آن بسیار مشکل. در کدام کتاب و رسالهای این دو قضیه آمده است؟ گردآورنده پرسشها، از روی دستپاچگی، فراموش کرده که در بسیاری از موارد ادّعاهای بی مدرکی را بهصورت سؤال مطرح ساخته است.
شیعه معتقد است همه اصحاب مرتد شدند، جز تعداد اندکی که هفت نفر بیشتر نیستند. حال پرسش این است: بقیه اهل بیت مانند فرزندان جعفر و علی چه شدند؟ آیا آنان نیز مرتد شدند؟
پاسخ
این سؤال نیز چندین بار تکرار شده است. پیشتر (در پرسش 60) گفتیم که پیامبرصد هزار یا بیشترصحابی داشته است. حدود پانزده هزار نفر از آنان، با نام مشخص شده و بقیه اصلًا شناسایی نشدهاند. بنابراین، کجا شیعه این هشتاد و پنج هزار نفر را مرتد میانگارد؟ و از آن پانزده هزار نفر بخشی پیشگامان تشیع بودهاند. تاریخ حدود 200 نفر ازصحابه را شیعه علی علیه السلام میداند و اسامی آنها در کتابهای رجال ثبت شده است. چگونه میتوان گفت این همه جز هفت نفر مرتد شدهاند؟
برخی از روایاتی که در این مورد در برخی از کتب شیعه وارد شده خبر واحدند و هرگز نمیتوان به آنها اعتماد کرد، ولی درصحیح بخاری و مسلم حدود 10 روایت در ارتدادصحابه وارد شده، شما برای آنها چه پاسخی دارید؟ لطفاً به کتاب جامع الأصول، «(1)» مراجعه فرمایید.
1- جامع الاصول، ج 10، بحث حوض کوثر.
ابو داود در سنن خود نقل کرده است: اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی بماند، خداوند آن روز را طولانی میکند تا آنکه در آن روز مردی از اهل بیت برمیخیزد که اسم او اسم من است و اسم پدرش اسم پدر من است. «(1)» مشخص است که اسم پیامبر محمد بن عبداللَّه است و حال آنکه مهدی اسمش محمد بن الحسن است، چگونه این روایت را بر فرزند امام حسن عسکری علیه السلام تطبیق میدهید؟
پاسخ
اوّلًا: این روایت را ابوداود نقل کرده و ارتباطی به شیعه ندارد و ما هرگز ملزم به پاسخگویی و دفاع از روایات او نیستیم، هر چند بخشی از این روایت مورد قبول ماست.
ثانیاً: ابو داود روایت یاد شده را به اینصورت نقل کرده ولی دیگران جمله آخر را نقل نکردهاند؛ مثلًا ترمذی در سنن خود در باب «ما جاء فی المهدی» آورده است: «لا تذهب الدنیا حتی یملک العرب رجل من أهل بیتی یواطی اسمه اسمی». سنن ترمذی در همان بخش نقل
1- سنن ترمذی، ج 4، کتاب الفتن، باب 52، حدیث 2230
2- همان، ج 4، کتاب الفتن، باب 52، حدیث 2231
روایات مختلفی درباره نام مادر، زمان تولّد و سن حضرت مهدی در هنگام ظهور، محل آن حضرت و مدت غیبت و مدت حکومتش وجود دارد، کدام یک از آنهاصحیح است؟
پاسخ
مسأله حضرت مهدی- عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف- و اینکه در برههای از زمان، فردی از خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله، از نسل حسین علیه السلام ظهور خواهد نمود و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد، از مسلّمات عقاید اسلامی است. خوشبختانه محدثان اهل سنت کتابهای ارزندهای درباره حضرت مهدی به نگارش درآوردهاند و در این سالهای واپسین، در عربستان سعودی کتابی با نام «بین یدی الساعه» منتشر شده و حق مطلب را ادا کرده است.
از نظر شیعه و نیز از نظر بیش از چهل تن علمای بزرگ اهل سنت، مهدی فرزند امام عسکری علیه السلام دیده به جهان گشوده و مدتی در دامان آن حضرت پرورش یافته و پس از رحلت حضرت، در غیبت به سر برده است.
خصوصیات زندگی آن حضرت، که جنبه اعتقادی ندارد، چندان مهم نیست؛ و نام مادرش نرجس باشد یا ریحانه و یا سوسن، در این اعتقاد تزلزلی ایجاد نمیکند و همچنین بقیه پرسشها که مطرح شده
در حدیثی آمده است که علی بن ابی طالب فرمودهاند: زمانی میآید که حدود در آن جاری نمیشود. مال مردم را به ناحق میخورند. با دوستان خدا دشمنی میشود و با دشمنان خدا دوستی. پرسیدند: اگر ما در آن روزگار بودیم چه کنیم؟ فرمود: مانند یاران عیسی باشید که با ارّهها آنان را تکه تکه کردند و بر دار رفتند؛ زیرا مرگ در اطاعت خدا بهتر از زندگی در گناه است.
اکنون این حدیث، با تقیهای که شیعیان به آن معتقدند، چگونه سازگار است؟
پاسخ
تقیه یک اصل قرآنی و عقلانی است که هیچ کس نمیتواند آن را انکار کند و دو آیه روشن درباره تقیه وارد شده است:
1. ... إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ .... «(1)»
«... جزکسی که ناچار شده و دلش به ایمان استوار است ....»
2. ... إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً .... «(2)»
«مگر آن که با آنان به نوعی با تقیه رفتار کنید.»
چه چیزی ابوبکر را مجبور کرد تا در سفر هجرت، همراه پیامبرصلی الله علیه و آله باشد؟
پاسخ
شکی نیست که ابوبکر در این سفر مجبور نبود و به اختیار خودش سفر را برگزید. ولی در چگونگی سفر او مطالبی گفتهاند:
1. پیامبر به خانه ابوبکر رفت و قضیه مهاجرت به مدینه را مطرح کرد. در این هنگام ابوبکر آمادگی خودش را برای همراهی پیامبر اعلام نمود. این حدیث را دخترش عایشه نقل میکند. «(1)» 2. پس از آنکه پیامبرصلی الله علیه و آله علی را در بستر خود خواباند، ابوبکر به خانه پیامبرصلی الله علیه و آله آمد و شخصی را در بستر آن حضرت دید. تصور کرد او پیامبر خداست. ناگهان دید علی علیه السلام در بستر او خوابیده است. درباره پیامبرصلی الله علیه و آله پرسید، علی علیه السلام گفت: پیامبر به سوی بئر میمونه رفت و ابوبکر راه افتاد و به پیامبر پیوست. «(2)» 3. برخی معتقدند پیامبر به هنگام ترک مکه، او را در راه دید و همراه خود برد.
در هر حال، خدا از نیتها آگاه است. اگر این سفر برای خدا بوده، نوعی فضیلت به شمار میرود، هر چند آیهای که در این مورد نازل شده،
1- مسند احمد، ج 2، ص 376
2- تاریخ اسلام ذهبی، ج 1، ص 318 و سیره نبویه ابن هشام، ج 2، ص 98 و 99
آیات زیادی هست که خداوند در آن، اصحاب را میستاید ولی شیعیان میگویند: اصحاب در دوران حیات پیامبرصلی الله علیه و آله مؤمن بودهاند، امّا بعد از وفات او مرتد شدهاند، این عجیب نیست؟
پاسخ
برخی از آیات را که سند فضیلت برای اصحاب شمرده شده، اختصاص به آنها ندارد، بلکه بهصورت قضایای کلی است کهصحابه و تابعین و تمام مسلمانانی را که در طول زمان میآیند و به پیامبرصلی الله علیه و آله ایمان میآورند، شامل میشود، مانند:
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ اْلأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ اْلإِنْجِیلِ ....
«آنان که از فرستاده و پیامبرِ امّی پیروی میکنند، که او را در تورات و انجیل، که نزدشان هست، ثبت شده مییابند ....»
اوّلًا: این آیه به قرینه «مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ» مربوط به اهل کتاب است؛ کسانی از اهل کتاب که پیامبر را با نشانههایش در آن کتابها مییابند و به او ایمان میآورند و یاریاش میکنند ....
بنابراین، ارتباطی به غیر آن گروه ندارد و اگر هم کلی باشد، همه مسلمانان را در طول تاریخ در بر میگیرد.
1- تاریخ طبری، ج 1، ص 450 و غیره.
شیعه میگوید اصحاب بعد از وفات پیامبر همه مرتد شدند، پس چگونه با مرتدانی چون اصحاب مسیلمه، طلیحه، اسود و سجاح پیکار کردند؟
پاسخ
این پرسش تکراری است و بارها در این کتاب بهصورتهای مختلف آمده و ما نیز پاسخ آن را گفتهایم. طرح مکرر آن، از باب تکرار دروغ برای خدشه دار کردن اذهان است.
سنتهای تکوینی و تشریعی شهادت میدهند که یاران هر پیامبری، بهترین افراد آن امتاند، پس چرا شیعیان یاران و اصحاب پیامبر ما را کافر میخوانند؟
پاسخ
دروغهای خود ساخته به جای ارائه مدرک و سند، همچنان تکرار میشود و به اشکال گوناگون بازگو میگردد.
روشن است که ادعا کردن آسان و اقامه دلیل مشکل است! میگوید:
اگر از پیروان تورات پرسیده شود بهترین افراد امت شما چه کسانی هستند؟ خواهند گفت: پیروان موسی. عجیب است که از پیروان تورات سؤال میکند و به رخ ما میکشد! و نمیپرسد که قرآن درباره پیروان موسی چه میگوید؟ مگر غالب آنان در غیاب موسی مرتد نشدند؟ و به جای خداپرستی گوساله نپرستیدند؟
حضرت موسی زبدهترین افراد بنی اسرائیل را همراه خود به میقات برد ولی به خاطر لجاجتشان، سفیهان امّت نامید و فرمود: أَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا ... «(1)»
قرآن درباره پیروان دست اوّل حضرت موسی فرموده است:
وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ ... «(2)»
1- بقره: 92
2- . اوائل المقالات فی المذاهب والمختارات، ص 4، ط تبریز.
پیامبر در وضعیت سختی قرار گرفت با این حال تقیه نکرد، چگونه است امامان شیعه از تقیه استفاده کردهاند؟
پاسخ
تقیه از «وقی، یقی» اشتقاق یافته؛ یعنی سپر شدن در برابر دشمن.
عقل و خرد داوری میکنند که باید برای پیشبرد مقاصد، از ابزار مشروع بهره گرفت. اگر معنای تقیه این است، پس خود پیامبر سه سال از دعوت خود را در مکه با تقیه گذراند؛ یعنی تبلیغ زیرزمینی داشت، امّا بهطور علنی تبلیغ نمیکرد، آنگاه که آیه: فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ* إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ. «(1)» فرود آمد، تقیه ممنوع شد.
تقیّه سلاح انسان ناتوان است در مقابل دشمن ستمگر و بیرحم، که آزادی عمل و اظهار عقیده را از انسان سلب میکند. اگر در تقیه نکوهشی هست، مربوط به افرادی است که آزادیها را از امامان شیعه سلب میکردند، نه بر آنها که سعی در حفظ آرامش و وحدت مسلمین داشتند. به هر حال، این سؤال نیز تکراری است و در گذشته پاسخ آن را گفتهایم.
علیبن ابیطالب علیه السلام خوارج را کافر نمیداند، چرا شما بهترین یاران پیامبر و همسران او را کافر میخوانید؟
پاسخ
این پرسش نیز تکراری است و ما هیچگاه کسی را تکفیر نکردهایم.
تنها اعمال وکردار افراد را محک زدهایم واعمال بهترینگواه بر هویت فرد است. اگر بهراستی تکفیر کاری ناپسند است (که بدون ملاک تکفیر کردن، زشتترین کارهاست) شما سلفیها گوی سبقترا ربوده، درتکفیر قهرمانید. پیشوای شما محمدبن عبدالوهاب درکتاب کشفالشبهات، جز پیروان خود، همه مسلمانان را تکفیر میکند و هر چه که بخواهید بر این مطلب او پرده پوشی کنید، عمل او بهترین گواه بر نظر او درباره مسلمانان است.
او با مسلمانان نجد و یمن و حجاز نبرد کرد و غارتگری نمود و همه آنها را کافر و بتپرست خواند. امروز هم فرزندان این سلف! ابزار تکفیر را بهدست گرفته و انسانهای بیگناه و افراد معصوم وگویندگان لاإله إلّا اللَّه و کسانی که میگویند اللَّهُ رَبُّنا، محمّدٌ رسولنا، الکعبة قبلتُنا و القرآن کتابنا را با فریب دادن افرادی به نام عملیات شهادت طلبانه میکشند و هیچ کاری به کافران و مشرکان واقعی ندارند! و کتب فتوایی علمای وهّابی پر است از تکفیر مسلمانان که هیچ جای انکار نیست.
اجماع از دیدگاه شیعیان تنها زمانی حجت است که معصوم در آن وجود داشته باشد. چنین سخنی بی معنا است؛ زیرا وقتی معصوم در کار باشد، چه نیازی به اجماع است؟!
پاسخ
حجیت اجماع، در حال ظهور امام معصوم ملاکی دارد و در زمان غیبت ملاکی دیگر.
زمانیکه امام علیه السلام ظاهر و آشکار باشد، سخنی که از شخص او شنیده شود یا از او نقل کنند حجت است و دیگر نیازی به اجماع نیست.
اما اگر چیزی از او شنیده نشود و یا نقل نگردد، بلکه دو عادل نقل کنند که مثلًا همه علمای مدینه در عصر امامصادق علیه السلام بر این حکم اتفاق نظر داشتند و احدی را استثنا نکنند، در اینصورت اتفاق علما، کاشف از قول معصوم بوده و طریقی است بر شناسایی دیدگاه او. در اینصورت اجماع کاملًا مفید و وسیلهای است برای شناسایی قول معصوم.
در دوران غیبت حجیت اجماع ملاک دیگری داردکه در کتابهای اصول، آمده است.
پرسشگر تصور کرده است که امام علیه السلام در میان مجمعین مشخص است و میگوید با وجود چنین اجماعی نیاز به اجماع و اتفاق نیست؛ در حالی که جریان خلاف آن است.
چرا شیعیان زیدیه را کافر میدانند، با اینکه آنان دوستداران اهل بیتاند؟!
پاسخ
این نیز یکی دیگر از تهمتها است. شکی نیست که افترا زننده، در پیشگاه خدا به عنوان «مفتری» مجازات خواهد شد.
شیعیان برای امام زیدیه، به نام زید بن علی، احترام خاص قائلاند.
وقتی شهادت زید را به امامصادق علیه السلام خبر دادند، اشک از دیدگانش جاری شد و به خانواده زید و خانوادههای شهدای آن قیام کمک مالی کرد. تنها یک گروه معدود و غیر موجود به نام بتریه از این جمعیت مستثنی هستند.
شیخ مفید در اوائل المقالات میگوید: تنها دو گروه شایستگی نام شیعه دارند: 1. امامیه 2. زیدیه. «(1)» تنظیم کنندگان این کتابچه کوشیدهاند بزرگترین انحراف و اشتباه خود و همفکرانشان را، که تکفیر مسلمانان بوده، با فرافکنی از خود سلب کنند و آن را به دامن شیعه بچسبانند. برای نمونه، کافی است، مجموعه فتاوای علمای بزرگ وهّابی را یک بار دیگر مرور کند و آنگاه به ما
شیعیان میگویند علی بعد از پیامبر مستحق خلافت بود؛ زیرا پیامبر به او فرمود: «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسایی»، امّا میبینیم که هارون جانشین موسی نشد و پیش از او وفات یافت و جانشین موسی، یوشع بن نون بود؟!
پاسخ
حدیث منزلت از فضایل اختصاصی امام علی علیه السلام است که با دهها سند، درصحیحین و دیگر کتابهای معتبر نقل شده است، تا آنجا که گردآورنده پرسشها اصل حدیث را پذیرفته، هر چند آن را کامل نقل نکرده است و متن کامل آن چنین است:
هنگامی که پیامبرصلی الله علیه و آله عازم تبوک بود، امیرمؤمنان را به جانشینی خود برگزید. منافقان شایعهساز گفتند: رابطه پیامبر با علی به تیرگی گراییده است؛ به این دلیل که او را همراه خود نبرد. امیرمؤمنان به لشکرگاه پیامبرصلی الله علیه و آله شتافت و شایعه را به سمع آن حضرت رساند. پیامبر فرمود:
1- مسلم، باب فضائل علیبن ابی طالب، حدیث شماره 2404؛ بخاری، کتاب 24، باب 4، حدیث 3706؛ حاکم نیشابوری، مستدرک، ج 3 ص 109
2- طه: ص 29
3- اعراف: 142
شیعیان به پیروان خود جرأت دادهاند تا هر گونه گناهی را مرتکب شوند؛ آنان بر این باورند که: چون علی را دوست دارند، هر گناهی مرتکب شوند، اشکال ندارد!؟
پاسخ
این نیز از افتراهای بی سند است که در حق شیعه گفتهاند. ظاهراً شیعه را با «مرجئه» یکی گرفتهاند! این مرجئه هستند که میگویند: ایمان برای نجات کافی است، هر چند همراه با عمل نباشد. شیعه درست نقطه مقابل آنها است. نه تنها ایمان در نجات انسان کافی نیست، بلکه حبّ انبیا و اولیا و هر نوع تظاهر به محبّت آنها، درصورتی مفید است که همراه با عمل باشد و شعار آنان این است: ... إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ.
امام باقر علیه السلام به یکی از پیروان و شیعیان خود میگوید:
«یَا جَابِرُ أَ یَکْتَفِی مَنِ انْتَحَلَ التَّشَیُّعَ أَنْ یَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَوَ اللَّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَی اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ ...». «(1)»
«ای جابر، آیا کافی است که کسی خود را شیعه بداند و ما اهل بیت را دوست بدارد؟! به خدا سوگند شیعیان ما کسانی هستند که از گناهان بپرهیزند و از خدا اطاعت کنند و نشانههای شیعه همان
1- . امالی شیخ طوسی، ص 743 و کافی، ج 2، ص 73
1- صحیح بخاری نافع، کتاب مغازی، 304، حدیث 3983
«بداء»، از باورها و عقاید شیعیان است و از سویی ادعا میکنند که امامان غیب میدانند. آیا امامان از خداوند بزرگتر و بالاترند؟
(اصول مذهب الشیعه قفاری)
پاسخ
گرد آورنده پرسشها میخواهد جوانان شیعه را هدایت کند و مدرک تهمت او، کتاب شیخ ناصر قفاری از همفکران خودِ اوست. آیاصحیح است از قول دشمن بر ضدّ گروهی از مسلمانان شاهد بیاوریم و درباره آنان قضاوت کنیم؟ قضاوتی که به حرمت جان، مال و ناموس آنها، در گذشته و حال ارتباط دارد؟
کتاب شیخ قفاری پر است از هتاکی و ناسزاگویی به شیعه که آن را از پیشوایش ابن تیمیه آموخته است؛ چنانکه سراسر تناقض و افترا است.
اکنون نمونهای از آن را نقل میکنم:
او مینویسد:
« (امام) خمینی در اذانِ ایران نام خود را وارد کرده و آن را قبل از شهادتین قرار داده است.» «(1)»
کسی که با کمال وقاحت تا این حد دروغ و افترا میبندد، مدرک
1- اصول مذهب الشیعه، ج 3، ص 154
1- رعد: 39
2- الدر المنثور، ج 6، ص 661
1- صحیح بخاری، ج 4، ص 172، کتاب احادیث الأنبیاء، حدیث شماره 3465، وکتاب البیوع، حدیث شماره 2215
شیعه همواره یاور دشمنان اسلام؛ مانند یهودیان، نصاری و مشرکان بودهاند. آنها با مغولها همکاری کردند و بغداد سقوط کرد و به نصاری (مسیحیان) یاری دادند و قدس از دست مسلمانان گرفته شد.
آیا مسلمان واقعی چنین کاری میکند. آیا قرآن از دوستی یهود و نصاری نهی نکرده و آیا علی و فرزندانش چنین کردند؟!
پاسخ
شیعه، پیرو آن امامی است که ریشه یهود را در شبه جزیره عربستان کند و باب خیبر را به امر الهی از جای در آورد و قلعه را گشود و شکست قطعی یهود را در تاریخ رقم زد.
هیچگاه شیعه با یهود و نصاری همراه نبوده است. پیشتر گفتیم که دولتهای شیعی، مرزبانان کشور پهناور اسلامی بودند و این مرز و بوم را از هجوم دشمنان خارجی؛ مانند یهود و نصاری حفظ میکردند. امّا اینکه شیعه سبب سقوط بغداد شده باشد، حاکی از بی اطلاعی از تاریخ و یا لاابالیگری در ادعا و ناداوری است. در اینجا به یک قطعه تاریخی، که حاکی از پایه درایت خلافت عباسی است! اکتفا میکنیم:
دقت در این نقطه تاریخی، که خوشبختانه آن را ابن کثیر، شاگرد ابن
ابن کثیر مینویسد:
«سربازان مهاجم مغول دارالخلافه بغداد را محاصره کردند و پیوسته با پرتاب تیر، ساکنان آن را هدف قرار میدادند، حتی تیری به یکی از کنیزان خلیفه، که مشغول رقص در برابر وی بود، اصابت کرد و او را کشت. این کنیز بسیار مورد علاقه خلیفه بود. وقتی کنیز درگذشت، خلیفه سخت ناراحت شد، و فریاد کشید ...» «(2)»
کشوری که زمامدار آن در سختترین لحظات، از دشمن غفلت بورزد و خود را با رقص کنیزی مشغول کند! جز سقوط سرنوشتی نخواهد داشت و منظور از اینکه سقوط خلافت عباسی یک سنت الهی بوده، این است که عوامل سقوط آن به دست خود افراد فراهم شده بود.
مطالعه تاریخ مسلمانان در قرون پیش از تسلّط مغول، نشان میدهد که پیوسته ترکتازی و غلبه امیری بر امیر دیگر، کشور را فرا گرفته بود؛ گویی امیران کشور و فرمانروایان تحت امر خلیفه، هدفی نداشتند جز این که مناصب و پستهای کشور را از دست یکدیگر بربایند، بیآنکه به فکر دشمن خارجی باشند، که یکی پس از دیگری در کمین اسلام نشسته بودند.
1- علاقهمندان به شناخت علل سقوط بغداد به کتاب« راهنمای حقیقت»، ص 63 تا 72 و« سقوط العباسیین» مراجعه فرمایند. متأسفانه کتاب اخیر به خاطر پرده برداری از یک رشته حقایق، در عربستان سوزانده شد و اجازه نشر پیدا نکرد.
2- البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 13، ص 200 به بعد.
بسیاری از شیعیان به حسنبن علی علیهما السلام توهین و فرزندانش را مذمّت میکنند، مگر نه این که او یکی از اهل بیت است؟!
پاسخ
در تاریخ شیعه، احدی لب به نکوهش حسنبن علی علیهما السلام نگشوده و او را امام دوم میدانند.
شگفت از دروغ پردازی این فرد است که میگوید: «بسیاری از شیعیان به حسن بن علی توهین میکنند». تو گویی هم اکنون هم بسیاری از شیعیان این کار را انجام میدهند. مدرکی که برای این ادعا ارائه میکند از کتاب سلیم بن قیس بوده که در سال 90 درگذشته است. طبیعی است توهین کنندگان، کسانی بودهاند که با حسن بن علی علیهما السلام معاصر بودهاند و آنان مشتی خوارج بودهاند که به خاطر عداوت با علی علیه السلام میخواستند از فرزند او انتقام بگیرند و معروف است که خیمه آن حضرت به وسیله خوارج غارت شد و نیزهای بر رانش زدند و به همین دلیل او را به ساباط بردند.
خوب است گردآورنده پرسشها، روز جزا را در نظر بگیرد؛ چرا که خداوند او را در مقابل این دروغها بازخواست خواهد کرد و او پاسخی برای آنها ندارد.
شیعیان به فرقهها و گروههای زیادی تقسیم شده و با یکدیگر مخالفاند. هر فرقهای، فرقه دیگر را کافر میداند. بخشی از آنها که بهایی هستند، کافرند!
پاسخ
شیعه برای خود تعریفی دارد و آن اینکه از آنچه پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله از طریق وحی بیان کرده، و یا با گفتار و رفتار ارائه کرده، پیروی کند و هیچ یک از آنها را انکار ننماید و رهبری را پس از رسول اللَّه از آنِ علی بداند. این تعریف شیعه است. حالا اگر فردی یا گروهی، خاتمیت پیامبر را انکار کنند و مدعی نبوت شوند یا یکی از ضروریات اسلام را انکار کنند، نه تنها شیعه بلکه مسلمان نیستند.
برخی از فرقهها را که او نام برده؛ مانند بابی و بهایی، از اسلام خارج بوده و از نظر شیعه، یک حزب و مسلکاند، نه یک دین و مذهب و ساخته استعمار به شمار میروند. اگر بنا باشد این نوع مسائل را درباره شیعه تصدیق کنیم، باید بگوییم اهلسنت به گروههایی تقسیم شدهاند وهریک، گروه دیگرراتکفیر میکنند. وهابیان دشمنان اشاعره هستند که اکثریت اهل سنت را تشکیل میدهند. اشاعره معتزله را جزو اهلسنت نمیدانند. سرانجام همگی، قادیانیها را، که آنها هم مانند بهائیان مدعیِ دین جدید میباشند، ازاسلامخارج میدانند.
خلاصه امروز بر اثر تبلیغات فراوانِ احزاب باطل و مکاتب الحادی،
وقتی فتنهگران شورشی خانه عثمان بن عفان را محاصره کردند، علی از او دفاع کرد و فرزندانش حسن و حسین علیهما السلام و برادر زادهاش عبداللَّه بن جعفر را فرستاد تا از او دفاع کنند و این دلیل نیست که علی و عثمان با هم دوست بودند؟!
پاسخ
کسانی که خانه عثمان را محاصره کردند،صحابه و تابعان بودند.
نمیتوانید آنها را کافر و دور از اسلام بدانید. طبیعی است میان آنان و عثمان، درگیری و نزاع پیش آمده بود که بوی خونریزی از آن میآمد.
امیرمؤمنان برای جلوگیری از خونریزی و اصلاح ذات البین، تمهیدات لازم را به عمل آورد و این نشانه روح والای امیرمؤمنان است که برای حفظ وحدت، فرزندانش را مأمور میکند که از هر نوع خونریزی پیشگیری نمایند.
اقدمات علی علیه السلام بهخاطر شخص عثمان نبود. او مقام خلافت را، مقام والا و مقدسی میدانست که نباید مخدوش شود و خلیفه کشی باب گردد، لیکن متأسفانه عثمان از نصایح امام پیروی نکرد و آنچه نباید بشود شد.
به اتفاق شیعه و سنی، عمر در کارهای زیادی، با علی مشورت میکرد، این را چگونه توجیه میکند؟
پاسخ
امیرمؤمنان، علی علیه السلام به اتفاق امّت یا اکثریت قاطع، اعلم امّت و آگاهترین فرد به اصول و فروع اسلام بعد از پیامبر است و از نظر تدبیر و سیاست، زبانزد خاص و عام بود. عمر درباره نبرد مسلمانان با کافران مشورت کرد و امیرمؤمنان باید خلیفه را راهنمایی میکرد و او را در این مقصد یاری میداد. این فضیلتی است برای امام. طرف مشورت بودن نشانه همفکری کامل در همه مسائل نیست و مصالح اسلام بسی برتر و والاتر از هر چیز دیگر است. پس این نوع همکاریها چیزی را که گرد آورنده پرسش به دنبال آن است، ثابت نمیکند.
در دوران خلافت عمر، سلمان فارسی فرماندار مدائن و عمار یاسر فرماندار کوفه بودند. این چگونه با اعتقادات شیعیان سازگار است؟
پاسخ
همکاری این دو نفر و همچنین دیگر افراد وارسته با دستگاه خلافت، ناشی از اصلی است که امیرمؤمنان در یکی از نامههایش به آن اشاره کرد و ما، پیشتر نیز از آن یاد کردیم و آن این است: امیرمؤمنان با دلایل قطعی از جانب پیامبر برای رهبری تعیین شده بود و اگر اکثریت امت، قدر این نعمت را میدانستند، به یقین وضع مسلمانان از نظر وحدت و یگانگی غیر از این بود.
ولی حوادث و رویدادها سبب شد که علی ازصحنه کنار گذاشته شود. در این هنگام، اصل حفظ اسلام، قابلصرف نظر کردن نبود.
بنابراین، گروه یاد شده، که از پاکترین یاران پیامبر بودند و درباره آنان، ستایشهای فراوانی از پیامبر رسیده است، به خاطر حفظ اصل اسلام، این منصبها را پذیرفتند، که تا حد ممکن به وظیفه خود عمل کنند.
و منطق عقل و شرع این نوع همکاری را ایجاب کرد و با خود میگفتند: اکنون که آن وضع ایدهآل اسلامی و آن رهبری والای مورد نظرِ خدا و رسول تحقق نیافته، باید از طرق دیگر به اسلام خدمت کنند.
باز هم میگوییم، این نوع همکاریها آنچه را که مقصود گردآورنده است، ثابت نمیکند؛ زیرا بسان همکاری یوسف علیه السلام با دربار مصریان است.
شیعیان میگویند: امامان ما معصوماند و مهدی آخرین آنهاست و زنده و حاضر است و وجود امام از جانب خداوند برای رفع اختلاف است. با این وضع، در میان آنها همچنان اختلاف وجود دارد. و نیز میگویند 300 نفر با مهدی در ارتباط هستند و از طرفی مدعیاند که هر کس ادعا کند امام را دیده است، دروغگو است. اینها چگونه قابل جمعاند؟!
پاسخ
این تنها امام معصوم نیست که وجودش رافع اختلاف و مایه وحدت است، بلکه پیامبران نیز دارای چنین ویژگی هستند، تا آنجا که حضرت مسیح، یکی از علل برانگیخته شدن خود را این میداند که در مسائل مورد اختلاف بنیاسرائیل داوری کند و اختلاف را از میان بردارد؛ چنانکه میفرماید:
قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ. «(1)»
«من با دانش استوار به سوی شما آمدهام تا برخی از اختلافات شما را بیان کنم.»
ولی آنانکه عاشق حق و حقیقت بودند، به عیسی گرویدند و حق را
1- مستدرک حاکم، ج 2، ص 448 و ج 3، ص 149 و 457، ذخائر العقبی، ص 17
شیعه معتقد است: جهان از حجت الهی خالی نمیماند و از سویی میگوید: تقیه نُه دهم (910) دین است، پس امام شیعیان نه دهم دین را به مردم نگفتهاند.
پاسخ
طراحان پرسشها تصور کردهاند: امامان شیعیان، بر اثر جور حاکمانِ وقت، در تمام ابواب و احکام فقه و معارف قرآن و سنت، تقیه میکردند. بنابراین، نُه قسمت از گفتار آنان را تقیه تشکیل داده و یک قسمتش واقعیت است. ولی اشتباه ایشان در همین نقطه است. تقیه موارد خاص دارد و مربوط به مواردی است که حاکمان ظالم بر اثر ناآگاهی از سنت رسول اللَّه، احکامی را به رسمیت شناخته بودند یا فقیهانی را برای قضاوت نصب کرده بودند، که روش آنان رسمیت پیدا کرده بود. در چنین مواردی امام برای حفظ خون شیعیان تقیه میکرد وبهگونهای سخن میگفت که مردم به همان فتوای معروف عمل کنند. ولی در دریای فقه و اقیانوس عقاید مسائلی است که حاکمان وقت و فقیهان درباری، در آن مورد نظر نداشتند. امام در چنین مواردی حقیقت را گفته و کوچکترین تقیهای نکرده است و اگر میگوید نُه دهم دین تقیه است، کنایه از اهمیت حفظ خونهای مؤمنان است؛ زیرا برخی از شیعیان بیپروا، آرا و نظریاتی راکه مخالف نظر حاکمان ظالم بود، پخش میکردند و خود را
شیعه بر این باور است که: شناخت ائمه، شرطی برایصحّت ایمان است. اکنون میپرسیم: کسانی که قبل از کامل شدن دوازده امام مردهاند چه خواهند کرد؟
پاسخ
یاران پیامبرصلی الله علیه و آله که در مکه و مدینه، پیش از تکمیل احکام اسلام و قبل از خلافت خلفای چهارگانه مردهاند، از نظر شما چه حکمی دارند؟
شما که معتقدید خلافت خلفا جزو عقاید اسلام است و احمدبن حنبل و همچنین اشعری در تنظیم عقاید، ایمان به خلافت و حتی مراتب فضل آنان را به ترتیب زمان، جزو عقاید میدانند!
بنابراین، شهیدانی که در بدر و احد از دنیا رفتهاند و از بهترین شهیدان اسلام بودهاند، ایمان ناقص داشتند؟
پاسخ شما درباره آنان، همان پاسخ ما در این مسأله است. علاوه براین، خود پیامبر گرامیصلی الله علیه و آله طبق روایاتی که مسلم درصحیح خود نقل کرده، یادآور دوازده خلیفه است که عزت اسلام به آنان بستگی دارد و حتی رسولاللَّهصلی الله علیه و آله به وجود قائم آخرالزمان مهدی موعود، تصریح کرده است. بنابراین، شیعیان از روزهای نخست اسلام، اعتقاد به امامت دوازدهگانه داشتند. هر چند برخی زمان، آنها را درک نکرده بودند و این اعتقاد اجمالی جانشین اعتقاد تفصیلی بود.
شیعیان از علیبن ابیطالب نقل میکنند: وقتی به او خبر رسید که انصار میخواهند خلیفه از میان آنها باشد، آن حضرت فرمود: چرا در پاسخ آنها نگفتید پیامبر وصیت نمود با نیکو کارشان نیکویی کنید و از بدکار آنها درگذرید. گفتند: این چه دلیلی علیه آنهاست؟ گفت:
اگر امامت به آنها تعلق داشت، پیامبر در حق آنها سفارش نمیکرد.
باید به شیعه گفت: پیامبر درباره اهل بیت خود سفارش کرد که با آنها به نیکی رفتار شود و فرمود: «أُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی».
پاسخ
منطق علی علیه السلام منطق استواری است؛ زیرا سفارش ترحّم بر گروهی و گذشت از بدیهای آنان، نشانه زیردست بودن آنهاست، ولی آنچه درباره اهل بیت خود سفارش کرده، غیر از آن است که درباره انصار گفته است. سفارش درباره انصار این است که اگر بدی کردند عفو کنید، ولی آنچه که درباره اهل بیت خود سفارش کرده، پیروی از آنها است نه عفو از بدیهای آنها! آنان انسانهای پاک و منزهاند، کار بدی نمیکنند تا جایی برای عفو باشد.
جملهای که ازصحیح مسلم آورده، متأسفانه آن را بریده نقل کرده است.
مسلم درصحیح خود از زید بن ارقم نقل میکند: روزی پیامبرصلی الله علیه و آله
به عقیده شیعه، پیامبرصلی الله علیه و آله رهبری بود که از افراد شایسته دوری میگزید و منافقان را از لحن گفتارشان میشناخت. برای پستهای مهم و فرماندهی انتخاب میکرد وبا بعضی از آنها وصلت وازدواج مینمود!
پاسخ
این هم افترایی است از افتراهای بسیار که کوچکترین مدرکی برای آن ارائه نکرده، معلوم است اگر داشت ارائه میکرد. بلکه نوعی استنباط شخصی است.
در پرسش یاد شده دو مطلب آمده است:
1. پیامبرصلی الله علیه و آله همه منافقان را از شیوه گفتارشان میشناخت.
2. پیامبرصلی الله علیه و آله ازصالحان دوری میگزید و منافقان را به پستهای مهم میگمارد.
درباره نظریه نخست اشتباهی مرتکب شده. او تصور کرده است که پیامبرصلی الله علیه و آله همه منافقان را از شیوه گفتارشان میشناخت در حالی که این مربوط به برخی از منافقان است، ولی برخی دیگر روی مصالحی برای او نیز ناشناخته بودند؛ چنان که قرآن میفرماید:
وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ .... «(1)»
1- فتح الباری، کتاب فضائل الصحابه، باب مناقب عمار و حذیفه به شماره 3743
2- صحیح بخاری، روایت 6493
مفسران شیعه، آیه: ... وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ ... «(1)» را چنین تفسیر میکنند که با زنان کافر ازدواج نکنید، در حالی که پیامبرصلی الله علیه و آله با امّ المؤمنین عایشه، که شما او را کافر و مرتد میدانید، ازدواج کرد؟»
پاسخ
این چندمین پرسشی است بهصورت تکرار آمده و در همین پرسش پیشین بیان کردیم که پیامبر گرامی و همه یاران ا، و در آن زمان جزئی از خانوادههای مسلمان بودند که ازدواج با آنها به هر دوصورتصحیح بود و شیعه در باره عایشه، هرگز آن دو کلمه را بر زبان جاری نمیکند.
آنچه درباره او میگویند ایناست که: در عمل با نص قرآن- که در مورد زنان پیامبر آمده، مانند: ... وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ ... «(2)»
مخالفت کرد و با پیمان شکنانی مانند طلحه و زبیر همراه شد و جنگی را به راه انداخت که در آن 14000 نفر از فرزندانش کشته شدند. در حالی که پیامبر به او گفته بود: «کَیْفَ بِإِحْدَاکُنَّ إِذَا تَنْبَحَ عَلَیْهَا کِلَابُ الْحَوْأَب». «(3)»
1- ممتحنه: 10.
2- احزاب: 33.
3- مستدرک حاکم، ج 3، ص 120؛ صحیح ابن حبان، ج 15، ص 126؛ مسند احمد، ج 6، ص 52 و 97
خطّابیه از فِرق شیعی است. آنان بر این باورند که بعد از امام جعفرصادق علیه السلام پسرش اسماعیل اماماست. علمای شیعه در ردّ ایشان میگویند: اسماعیل پیش از امامصادق علیه السلام وفات کرده، مرده که نمیتواند جانشین زنده باشد.
به شیعه گفته میشود شما با حدیث منزلت، که پیامبر به علی فرمود:
نسبت تو به من به منزله هارون نسبت به موسی است»، استدلال کردهاید، معلوم است که هارون پیش از موسی وفات یافت و طبق اقرار خودتان مرده نمیتواند جانشین زنده باشد؟!
پاسخ
اوّلًا: خطابیه، اسماعیل را جانشین امامصادق علیه السلام نمیدانستند و فرقه اسماعیلیه غیر از فرقه خطابیه است. فرقه خطابیه پیروان ابو زینب اسدی کوفی، معروف به ابا اسماعیل و ابو الخطاب و ابو ذبیان هستند. او فردی بود که منکرات را مرتکب میشد و دعوی نبوت نمود. مردم به خاطر این اندیشهها و گفتارهای زشتش با او درگیر شدند و در درگیری کشته شد.
امامصادق علیه السلام از روز نخست از او تبرّی جست. «(1)» پس این فرقه هرگز ارتباطی به اسماعیل و اسماعیلیه ندارند.
1- ملل و نحل شهرستانی، ج 1، ص 179
شیعیان برای اثبات امامت امامان دوازدهگانه، به این حدیث استناد و استدلال میکنند که پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: دوازده خلیفه خواهند آمد که همه از قریشاند.
در روایتی دیگر نیز آمده است: «لَا یَزَالُ أَمْرُ النَّاسِ مَاضِیاً حَتَّی یَلِیَ عَلَیْهِمُ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا ...» «(1)»
اکنون میپرسیم از ائمه شیعه، تنها دو نفر فرمانروایی کردند؛ یکی علی و دیگری فرزندش حسن، پس آن ده امامی که فرمانروایی کردهاند کیستند؟
پاسخ
احادیث مربوط به خلافت دوازده را، مسلم درصحیح بهصورت گسترده و بخاری بهصورت مختصر و نیز بریده نقل کردهاند.
مسلم در کتاب الاماره در احادیثی به شماره 1821 به هفت سند و هفت لفظ این حدیث را نقل کرده که فقط در یکصورت آن کلمه «ما ولیهم» وجود دارد. «(2)» بخاری در کتاب الاحکام، باب استخلاف حدیث به اینصورت نقل کرده است: «یَکُونُ اثْنَا عَشَرَ أَمِیراً». «(3)»
1- .« کار مردم ادامه خواهد یافت تا آنکه آن دوازده نفر بر مردم فرمانروایی کنند.»
بخاری و مسلم.
2- صحیح مسلم، کتاب الاماره، حدیث 1821 به بعد.
3- بخاری، کتاب الأحکام، باب استخلاف، حدیث 7224
شیعیان ادعا میکنند بعد از وفات پیامبر، بهجز چند نفر مرتد شدند؟!
پاسخ
این پرسش نیز تکراری است و پاسخ آن را مکرر گفتهایم. باید گفت: این کتابهایصحاح اهل سنت است که ده روایت درباره ارتدادصحابه آوردهاند و ابن اثیر در جامع الأصول همه این روایات را از بخاری و مسلم، در جلد دهم آورده است. این شمایید که باید از ارتدادصحابه سخن بگویید و پاسخ دهید نه شیعه! ما گفتیم برخی از روایات که در این مورد، در کتب شیعه وارد شده، خبر واحد است و نمیتوان با آنها در مورد اعتقاد استدلال کرد.
از این گذشته فزون از 150 تنصحابه پیامبر پیشگامان تشیع بودند.
شیعیان معتقدند که اصحاب، درستکار و عادل نیستند، ولی در کتابهای شیعه روایاتی میبینیم که بر عدالتصحابه دلالت میکند؛ از آن جمله است کلام پیامبرصلی الله علیه و آله در حَجة الوداع که فرمود: «نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا ثُمَّ بَلَّغَهَا إِلَی مَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا». «(1)»
پاسخ
اوّلًا: اگر شیعه این روایات را در کتابهای خود دارد و آنها بر عدالتصحابه دلالت دارند، چرا شیعه را متهم میکنید کهصحابه را مرتد میخواند؟!
ثانیاً: این روایت کوچکترین دلالتی بر عدالتصحابه ندارد، بلکه این قانون عمومی برای همه مسلمانان جهان است که وقتی سخن حقی را شنیدند، باید به دیگران منتقل کنند و در حقیقت، دعوت به این است که سراغ علم و دانش بروند؛ آنهم دانشهای دینی و احادیث نبوی و آن را به دیگران تا روز قیامت برسانند. این چه ارتباطی به عدالتصحابه دارد.
پیامبر دستور داده است امتش همسری شایسته اختیار کنند، چرا خودش- البته در نظر شیعه- با همسر شایسته ازدواج نکرد؟
پاسخ
این پرسش نیز مکرر طرح گردیده و پاسخش را گفتهایم که شیعه درباره همسران پیامبرصلی الله علیه و آله جز آنچه که در قرآن و احادیث پیامبرصلی الله علیه و آله آمده، چیزی نمیگوید.
در آن زمان، جامعه اسلامی، جامعهای واحد بود و افراد حق داشتند با یکدیگر ازدواج کنند. این دلیل بر آن نیست زنانی که پیامبر با آنان ازدواج کرده و یا خانواده آنان تا آخر با عدالت زیستهاند، بلکه از آغاز آیه تحریم استفاده میشود برخی از آنان دچار نافرمانی شدند؛ چنان که میفرماید:
إِنْ تَتُوبا إِلَی اللَّهِ فَقَدْصَغَتْ قُلُوبُکُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَصالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ. «(1)»
« (ای همسران پیامبر) اگر شما دو تن از عمل خود توبه کنید، به نفع خودتان است. دلهایتان از حق منحرف گشته، اگر برضدّ پیامبر
اگر منافق در میان اصحاب زیاد بود، چگونه فارس و روم و بیت المقدس را فتح کردند؟
پاسخ
این پرسش نیز تکراری است و پاسخش پیشتر آمد.
اوّلًا: پیروزی مسلمانان بر فارس و روم عللی داشت:
1. خستگی جهان آن روز روم و فارس بر اثر جنگهای پیاپی و نداشتن برنامهریزیصحیح، که طبقات مختلف کشور را سعادتمند سازد و عدالت را در میان آنان گسترش دهد و این خود زمینه پیدایش این حالت بود که وقتی ندای عدالت را بشنوند، همگی به آن پاسخ مثبت دهند.
2. برنامه نورانی اسلام، که تعالیم آن مانند نوری درخشید، دلها ناخود آگاه پذیرای آن شدند و در نتیجه دروازههای شهرها را در برابر لشکر اسلام گشودند.
3. ما هرگز معتقد به ارتدادصحابه به معنای کفر نبودهایم و اصولًاصحابه پیامبر در مسأله خلافت، به چند گروه تقسیم میشوند:
الف) اکثریت عظیم و قریب به اتفاق آنها خاموش و از این مسائل به دور بودند و در مقابلِ عمل انجام شده قرار گرفتند.
ب) گروهی نیز پیشگامان تشیع بودند و به پیروی از علی علیه السلام سکوت نموده، با نظام همکاری کردند.
ج) گروهی حاشیه نشینان خلافت بودند که زمام امور را به دست گرفتند.
عالم بزرگ شیعه، محمدحسین آل کاشف الغطاء در مورد علی علیه السلام میگوید: وقتی علی علیه السلام دید که دو خلیفه قبل از او، نهایت تلاش خود را در گسترش اسلام مبذول داشتند با آنها بیعت کرد و راهصلح در پیش گرفت، بنابراین، میپذیرید علی علیه السلام با دو خلیفه قبل از خود بیعت کرد؟!
پاسخ
سخنی که مرحوم کاشف الغطاء فرموده، برگرفته از سخنان امیرمؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه است و مکرر به آن اشاره کردهایم که سکوت امام به خاطر برخی مصالح بود؛ زیرا اگر خلافت خود را مطرح میکرد، نه تنها نتیجه نمیگرفت بلکه پیشرفت اسلام هم متوقف میشد و امّا اینکه میگوید: امام با آنها بیعت کرد، مقصود او این است که راه مسالمت پیش گرفت؛ زیرا میفرماید: «بایع و سالم». «(1)»
1- اصل الشیعه، ص 82، چاپ صیدا.
شیعیان برای اثبات این مطلب که اصحاب بعد از پیامبرصلی الله علیه و آله مرتد شدند، به این حدیث پیامبر استدلال میکنند که فرمود:
«یَرِدُ عَلَیَّ رِجَالٌ أَعْرِفُهُمْ وَ یَعْرِفُونَنِی فَیذادُونَ عَنِ الْحَوضِ فَأَقُولُ: أَصْحَابِی أَصْحَابِی فَیُقَالُ إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ». «(1)»
«مردانی بر من وارد میشوند که آنها را میشناسم و آنان مرا میشناسند و آنها از حوض من بازداشته میشوند و آنگاه من میگویم:
چرا آنها را برمیگردانید، آنان اصحاب من، اصحاب من هستند. گفته میشود: تو نمیدانی که چه چیزهایی بعد از تو پدید آوردند.»
معلوم است که همه اصحاب در این حدیث داخلاند، حتی علی علیه السلام، عمار، مقداد، ابوذر و سلمان فارسی. شیعه با این حدیث چگونه برخورد میکند؟
پاسخ
سپاس خدای را که پرسشگر، حدیثی را ازصحیحترین کتاب نزد خود نقل کرد که حاکی از ارتداد گروهی ازصحابه پس از پیامبر است.
البته باید توجه داشت که حدیث، از نظر دلالت، عام نبوده و در برگیرنده تمامصحابه نیست، بلکه بهصورت قضیه جزئیه است؛ چنانکه میفرماید:
«یَرِدُ عَلَیَّ رِجَالٌ أَعْرِفُهُمْ ...»؛ یعنی گروهی از افراد بر من وارد میشوند که
مالک اشتر در خطبهای میگوید: خداوند محمدصلی الله علیه و آله را به عنوان بشارت و بیم دهنده برانگیخت ... ثُمَّ اسْتَخْلَفَ عَلَی النَّاسِ أَبَا بَکْرٍ فَسَارَ بِسِیرَتِهِ، وَاسْتَنَّ بِسُنَّتِهِ، وَاسْتَخْلَفَ أَبُو بَکْر عُمَر فَاستنّ بِمِثْلِ تِلْکَ السّنّة» یعنی پیامبرصلی الله علیه و آله ابو بکر را خلیفه خود ساخت و ابوبکر به شیوه پیامبر رفتار کرد و ابوبکر عمر را به خلافت برگزید و او به شیوه پیشین عمل کرد. مالک اشتر ابوبکر را میستاید ولی شیعیان از او انتقاد میکنند؟!
پاسخ
روشنترین گواه بر ساختگی بودن این خطبه آن است که: هیچکس نگفته است پیامبرصلی الله علیه و آله ابوبکر را خلیفه کرد؛ زیرا شیعیان میگویند پیامبر علی را به خلافت برگزید و اهل سنت میگویند: پیامبر پس از خود، کسی را تعیین نکرد. پس جناب مالک اشتر چگونه در انظار عمومی چنین اندیشه دروغی را که از احدی نقل نشده، مطرح میکند! گذشته ازاین، اگر
ابن حزم از شیعیان میپرسد: چرا علی بعد از شش ماه با ابوبکر بیعت کرد؟ اگر بیعت کردن کار درستی بود، چرا با شش ماه تأخیر و اگر درست نبود، چرا بعد از شش ماه بیعت کرد؟
پاسخ
اوّلًا: شیعه معتقد است که امیرمؤمنان هیچگاه بیعت نکرد؛ زیرا خلیفه به مرور زمان، زمام امور را به دست گرفت بهطوری که دیگر به بیعت علی نیازی نبود و این شما سلفیها هستید که میگویید علی بیعت کرد. حال فرض کنیم که علی بیعت کرد، باید ببینیم چگونه بیعت کرد؟ آیا از روی اختیار و رغبت بود یا از روی اکراه؟ در اینجا ما به گفتار معاویه که بر او درود میفرستید استناد میکنیم. او در نامهای به علی علیه السلام مینویسد: به یادآر هنگامی را که مانند شتر سرکش طنابی به گردنت افکندند و برای بیعت به مسجد بردند. امیرمؤمنان در پاسخ نامه او مینویسد: خواستی مرا نکوهش کنی، امّا ستودی، برای مؤمن مشکلی نیست که مظلوم و ستمدیده باشد. «(1)» ثانیاً: شما با نقل گفتار ابن حزم، از علی علیه السلام انتقاد کردهاید نه از شیعه.
علی که نزد شما از خلفای راشدین است و شما همه کارهای آنان را
1- المحلّی، ج 10، ص 482
2- مسند احمد، ج 5، ص 326، برقم 17857؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 151 و غیره.
شیعیان میگویند: پیامبرصلی الله علیه و آله علی را به سکوت بعد از خویش دعوت کرد و آن حضرت به کشمکش و درگیری نپرداخت، ولی در مورد اهل جمل وصفین نبرد کرد؛ یعنی در روز نخست نجنگید، بلکه پس از گزینش به خلافت درگیر جنگ شد؟!
پاسخ
امیرمؤمنان پاسخ این سخن را در یکی از سخنان خود بیان کرده است و آن این که چرا روز نخست اقدام به اخذ حق خود نکرد و پس از گزینش به امامت و داشتن و یار و یاور، با مخالفان در افتاد؟
پس از درگذشت پیامبرصلی الله علیه و آله وضعیت چنان حساس بود که زمینه فروپاشی اصل اسلام وجود داشت و در آن موقعیتصحیح نبود علم مخالفت برافرازد. امام علیه السلام در یکی از نامههای خود در نهج البلاغه (نامه بیست و ششم) بر آن تصریح کرده است.
از این گذشته، پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله یار و یاور امام برای قیام کافی نبود، در حالی که پس از قتل عثمان، خون غیرت در عروق انصار و مهاجر و تابعان به جوش آمد و با چشم خود، دیدند که اسلام از مسیر واقعیاش درآمده و تنها کسی که میتواند آب رفته را به جوی باز گرداند، همان امیرمؤمنان است.
در این وضعیت، حجت بر امام تمام شد و برای وحدت کلمه و
شیعیان فرق زیادی میان پیامبران و امامان قائل نیستند. مجلسی میگوید: ما دلیلی برای متصف نبودن ائمه به نبوّت نمیبینیم، جز آن که خاتم الأنبیا رعایت شود، نبوت و امامت فرقی ندارند؟! «(1)» پاسخ
تهیه کنندگان جزوه، یک مشکل اساسی دارند و آن اینکه در بیشتر موارد، ادعاهای خود را بهصورت اشکال مطرح میکنند و مدرکی برایش نمیآورند و آنجا که مدرک نشان میدهد در اغلب موارد، شماره صفحات و مجلدات با واقعیت تطبیق نمیکند، و در مواردی از عبارت علمای شیعه برداشت نادرست دارد.
ما اکنون عبارت مرحوم مجلسی را میآوریم تا روشن شود که خلاف آنچه به او نسبت داده شده، درست است. عبارت مرحوم مجلسی چنین است:
«لعلّ الفرق بین الأئمة علیهم السلام و غیر أولی العزم منالأنبیاء أنّ الأئمة علیهم السلام نوّاب للرسولصلی الله علیه و آله لَا یبلغون إلّا بالنیابة و أمّا الأنبیاء و إن کانوا تابعین لشریعة غیرهم لکنّهم مبعوثون بالأصالة و إن کانت تلک النیابة أشرف من تلک».
1- بحارالانوار، ج 26، ص 82 که در کتاب به اشتباه 28 آمده است.
شیعه میگوید: تعیین امام از جانب خدا لطف الهی است. اکنون که امام دوازدهم غایب است، چه لطفی نسبت به مسلمانان دارد؟
پاسخ
اوّلًا: چنین پرسشی پیشتر مطرح شد و پاسخ آن را گفتیم و از این همه پرسش تکراری در شگفتیم که چرا میخواهند شمار پرسشها را بالا ببرند و چه بسا یک پرسش را به انواع گوناگون، بیست و پنج بار و شاید بیشتر تکرار کنند!
ثانیاً: لطف الهی، که یکی از مظاهر آن برانگیختن انبیا و اولیاست، زمینه مساعد لازم دارد. درصورت وجود زمینه، لطف الهی شامل حال مردم میشود و خداوند فردی را به عنوان پیامبر اعزام یا به عنوان حجت خود معرفی میکند. امّا اگر اصلًا زمینه پذیرش وجود نداشته باشد یا کم باشد، آشکار کردن امام و حجت خدا بر خلاف مصالح است و جریان در اظهار حضرت مهدی از این قرار است، تا زمینه امکان تشکیل حکومت واحد جهانی برای گسترش عدل الهی نباشد، حجت خدا آشکار نخواهد شد.
گذشته از این، در قرآن مجید دو نوع حجت معرفی شده؛ یکی
شیعیان، امامان خود را معصوم میدانند، آیا کارها و رفتارهایی مانند موارد زیر منافات با عصمت ندارد:
1. حسنبن علی علیهما السلام در رفتن به جنگ قاتلان عثمان و انتقام خون او، با پدرش علی علیه السلام مخالف بود.
2. حسین بن علی مخالفصلح برادرش حسن با معاویه بود.
3. علی علیه السلام میگوید: از گفتن حق به من و ارائه مشورت عادلانه خودداری نکنید.
پاسخ
پرسشگر تنها برای مطلب سوم مدرک ارائه کرده و دو مطلب نخست را مانند بیشتر ادعاهایش بی مدرک آورده است.
هیچ جوان شیعی با این سخنان بی سر و ته، که هیچ مدرک تاریخی ندارد، هدایت! نمیشود.
- امّا درباره نادرستی مطلب نخست: کافی است به تاریخ طبری و غیره مراجعه شود. علی علیه السلام وقتی آگاه شد که ابوموسی اشعری در اعزام نیرو از کوفه به بصره کوتاهی میکند و مردم را به قعود به جای قیام فرا میخواند، فرزندش حسن را همراه عماربن یاسر به کوفه فرستاد و حسن علیه السلام در اجتماع مردم خطابه پرشوری ایراد کرد و مردم را به کمک
1- تاریخ طبری، ج 3، صص 499 و 500، ونیز الفتوح، ص 421، ترجمه مستوفی.
2- نهج البلاغه، خطبه 207.
3- نامه حضرت در« الامامة والسیاسه» ابن قتیبه، و بحارالأنوار آمده است.
علمای اهل سنت حرمین فتوا دادهاند که کمک گرفتن از کافران در مقابل بعثیهای مرتد، در حال ضرورت، جایز است. شیعیان چنین فتوایی را تقبیح کردند، در حالی که علّامه حلی در کتاب «منتهی المطلب فی تحقیق المذهب»، نقل میکند که شیعیان، به جز طوسی، همه اجماع کردهاند که کمک گرفتن از ذمیها برای جنگیدن با شورشیان جایز است. این تناقض را چگونه حل میکنید؟
پاسخ
نظر طراح پرسشها به اشغال سرزمین حرمین به وسیله نیروهای ائتلاف غربی و در رأس آنها آمریکا، به بهانه سرکوب کردنصدام و بعثیهای متجاوز به کویت است.
در این مورد برخی از علمای شیعه از این فتوا انتقاد کرده، گفتند:
نمیتوان از کافران برای سرکوب شورشیان کمک گرفت و این مطلب یک نظریه فقهی است که برخی از معترضان شیعه گفتهاند و این مطلب کوچکترین منافاتی با گفتار علّامه حلّی ندارد.
این فقیه بزرگ، کمک گرفتن از کافران ذمّی را تجویز کرده، نه هر کافری.
و به اصطلاح کمک گرفتن از کافرانی که تحت سلطه حکومت
هریک از اهل بیت پیامبرصلی الله علیه و آله ادعای امامت نماید و چیزهای خارقالعادهای که نشانگرصدق و راستگویی او است، ارائه کند، امامتش در نزد شیعیان ثابت میشود. اما زید بن علی با اینکه ادعای امامت کرد، شیعان امامتش را نپذیرفتند و در مقابل، امامت را از آنِ مهدی غایب، که ادعای امامت نکرد، دانستند؟!
پاسخ
اوّلًا: گرد آورنده پرسشها شیعه شناس نیست؛ زیرا او شیعه امامیه را با شیعه زیدی اشتباه گرفته است. در مکتب شیعه امامی، امامت با تنصیص امام پیشین بر امام بعدی ثابت میشود و چون امام سجاد علیه السلام بر امامت فرزندش امام باقر تنصیص کرده بود، پذیرفته شد، و هرگز جناب زید، دعوت به خویشتن نکرد. دعوت او به «الرضا من آل محمد» بوده و هرگز آن را بر خود تطبیق نکرد.
ثانیاً: در مکتب شیعه زیدی، شرط امامت، نشان دادن اعجاز نیست، بلکه شرط امامت فاطمی بودن و علم و شجاعت و دعوت به نفس است.
بنابراین، آنچه که به شیعیان نسبت میدهد، با هیچ یک از دو فرقه تطبیق نمیکند.
وقتی آیه إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اْلأَماناتِ إِلی أَهْلِها ... «(1)» نازل شد، پیامبر بنی شیبه را فرا خواند و کلید کعبه را به آنها داد. چرا در مورد خلافت علی علیه السلام که برای همه مسلمانان مهم بود، چنین نکرد؟
پاسخ
این پرسش نیز تکراری است. اما در این مورد میتوان گفت که پیامبرصلی الله علیه و آله در طول رسالت 23 ساله خود، به معرفی امیرمؤمنان به عنوان خلیفه پس از خویش پرداخت و در مواقع مختلف، او را ولیّ مؤمنان و وصیّ خود شناساند و همانگونه که در پاسخ پرسش چهل ونهم گفتیم، یکی از القاب آن حضرت «وصیّ» است و آخرین سفارش او درباره امام، در روز غدیر انجام گرفت که در یک جمع بیش ازصد هزار نفری رسماً ولایت و وصایت او را اعلام کرد و از مردم خواست که با وی بیعت کنند تا آنجا که شیخین نیز با او بیعت کردند و این جمله را گفتند: «بَخ بَخ لَکَ یَا عَلِیُّ، أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَ مَوْلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة»؛ «خوش به حال تو علی جان که سرور و مولای هر مرد و زن با ایمان شدهای.» «(2)»
و چون در این مورد در گذشته سخن گفتهایم، به همین مختصر بسنده میکنیم.
1- . نساء: 58
2- المصنف نگارش ابن ابی شیبه، ج 12، ص 78، شماره حدیث 12167
شیعیان حدیثی ساختهاند که در آن آمده است: لعنت خدا بر کسی که به لشکر اسامه نپیوندد و از آن باز ماند. آنها با ساختن این حدیث، میخواهند بر خلفا لعنت کنند ولی فراموش کردهاند که:
1. علی علیه السلام یا در لشکر اسامه شرکت کرده، که در اینصورت به امامت ابوبکر اعتراف کرده است. چون سربازِ فرماندهی شده که ابوبکر او را تعیین کرده است.
2. یا شرکت نکرده که در اینصورت، مشمول همان دروغی میشود که ساختهاند.
پاسخ
اولًا: باید گفت شیعیان این حدیث را نساختهاند، بلکه آن را علمای اهل سنت نقل کردهاند و شیعه به نقل آنها اعتماد نموده و سخن گفتهاند.
حدیث یاد شده را ابوبکر احمدبن عبدالعزیز جویری در کتاب «السقیفة والفدک» و شهرستانی در ملل و نحل «(1)» و ایجی در «مواقف» آوردهاند و غیر از او، ابن ابی الحدید و دیگران نیز آن را روایت کردهاند.
ثانیاً: پیامبر گرامی به اسامه مأموریت داد و بزرگانصحابه را زیر فرماندهی او قرار داد. در این هنگام زمزمه شکایت و اعتراض به پیامبرصلی الله علیه و آله
1- ملل و نحل، ج 1، مقدمه چهارم، ص 23؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 20؛ المواقف، ج 3، ص 650
شیعیان معتقدند نسخهای از قرآن، به همانصورت که نازل شده، نزد علی علیه السلام بوده است. اکنون پرسش این است که چرا علی آنگاه که به خلافت رسید آن قرآن را بیرون نیاورد؟
پاسخ
این پرسش هم تکراری است و پیش از این گفتیمکه قرآن امیرمؤمنان با قرآن موجود کوچکترین اختلافی ندارد، جز در ترتیب سور. یعقوبی در تاریخ خود و شهرستانی در تفسیر «مفاتیح الاسرار»، ترتیب سورههای قرآنی که نزد امام علی است را آوردهاند.
امّا این که چرا علی آن را بیرون نیاورد، به خاطر این بود که قرآن موجود در تمام سرزمین اسلامی منتشر شده بود و شایسته نبود قرآن دیگری که تنها از نظر ترتیب سورهها اختلاف دارد، در معرض مردم قرار گیرد.
شیعیان ادعا میکنند که اهلبیت پیامبر را دوست دارند. امّا نسب برخی از خاندان اهل بیت را انکار کردهاند؛ مانند دختران پیامبر؛ رقیه و امّ کلثوم، عباس عموی پیامبر و فرزندانش را از اهل بیت بیرون کردهاند و همچنین زبیر را از خاندان پیامبر نمیدانند و بسیاری از فرزندان فاطمه؛ مانند زیدبن علی و فرزندش یحیی و ابراهیم و جعفر فرزندان موسی کاظم را دوست نمیدارند، چرا؟
پاسخ
طرح کنندگان پرسش میان «اهل بیت» وارد در قرآن و «بنی هاشم» خلط کردهاند. اهل بیت پیامبر، که قرآن از طهارت آنها از گناه و نافرمانی خبر داده، طبق نقل مسلم درصحیح خود منحصر به چهار نفر است و خود گرد آورنده پرسشها در پرسش شماره 32 نیز به این حقیقت اعتراف کرده است.
بنابراین، تقصیر از شیعه نیست، بلکه نتیجه گفتار پیامبر است.
و در مورد بنی هاشم باید گفت: همه کسانی که در آنجا نامشان آمده، از بنیهاشم هستند و همه آنها حقوقی خاص دارند که یکی از آنها تحریمصدقه بر آنها است.
امّا اینکه میگوید: شیعه برخی از فرزندان فاطمه را دوست نمیدارد! گفتاری نسنجیده است. تمام فرزندان فاطمه؛ چه آنان که اسم
شیعیان همه اهل بیت در قرن نخست را کافر میدانند؛ زیرا در روایات آنها آمده است: پس از پیامبر، جز سه نفر، مرتد شدند.
پاسخ
این پرسش نیز مانند پرسشهای دیگر تکراری است و پاسخ آن را مکرر گفتهایم و در اینجا به پاسخی مختصر و فشرده بسنده میکنیم:
تنها شیعه نیست که میگوید همه مسلمانان جز اندکی از آنان، مرتد شدند بلکه روایات اهل سنت که تعداد آنها بیش از ده مورد است، میگوید: پس از پیامبرصلی الله علیه و آله انبوهی از اصحاب مرتد شدند و جز افراد انگشت شمار، از آنها در راه راست باقی نماند و ما در آغاز کتاب همه این روایات را با ترجمه آوردهایم. اکنون باید پرسید: کدام یک از دو گروه باید پاسخگوی این پرسش باشند؟!
ما همهصحابه پیامبر را، که برخی از آنها پیشگامان تشیع بودند، محترم میشماریم، چه بشناسیم و چه نشناسیم؛ زیرا نور الهی را مشاهده کردهاند، مگر آنکه دلیل قاطع بر انحراف و خلاف کاری آنان اقامه شود و این یک حکم عادلانه است که قرآن ما را به آن دعوت کرده است.
حسنبن علی علیهما السلام با اینکه یاوران و لشکر فراوان داشت با معاویهصلح کرد ولی برادرش حسین بن علی با اینکه افرادش کم بودند و میتوانستصلح کند، جنگید. لابد کار یکی از این دو اشتباه بوده و شیعیان بعضی از افراد برجسته اهل بیت علیهم السلام را کافر میدانند؛ مانند عباس و پسرش عبداللَّه و شیعیان با دختران پیامبر غیر از فاطمه کینه میورزند و میگویند آنها دختران پیامبر نیستند، پس کجاست آن محبت اهل بیت علیهم السلام که ادعا میکنند؟
پاسخ
گردآورنده پرسشها چنان دست پاچه بوده که دو سؤال غیر مربوط به هم را یکجا آورده است:
1. چرا حسن بن علیصلح را برگزید و امام حسین جنگ را؟ آیا یکی از این دو اشتباه نبود؟
2. شیعیان برخی از اهل بیت را دوست نمیدارند و میگویند: وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمی وَ أَضَلُّ سَبِیلًا در باره عباس نازل شده است ... و عبداللَّه پسر عباس را کافر میدانند و در کتاب کافی جملهای آمده است که او را جاهل و بی خرد میشمارد.
در رجال کشی نیز به دو فرزند عباس؛ با نامهای عبداللَّه و عبیداللَّه لعن شده است.
درباره پرسش نخست، که تکراری نیز هست، بارها پاسخ گفتیم، و
1- فتح الباری، ج 7، ص 94، حدیث 3749؛ مستدرک حاکم، ج 2، ص 166؛ مسند احمد، ج 36، ص 111، حدیث 21777
2- ج 1، ص 247
3- معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 235
1- رجال کشی، ص 52
2- معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 235
در زمان ابوبکر، علی علیه السلام در جنگ با مرتدان شرکت نمود و کنیزی از افراد اسیر شده بنی حنیفه بهره او شد که بعدها از اوصاحب فرزندی به نام محمدبن حنفیه شد. از این مطلب برمیآید که از دیدگاه علی، خلافت ابوبکر به حق بوده، اگر نبود، علی علیه السلام در آن شرکت نمیکرد؟!
پاسخ
دراین سخن، دروغی قطعی و اشکالی تاریخی وجود دارد:
1. مشارکت علی در جنگهایی که در دوران خلفاصورت گرفت، در هیچ تاریخی نیامده و این دروغ قطعی است که علی در جنگ با مرتدان شرکت کرد.
موقعیت او بالاتر از آن بود که بهصورت یک سرباز معمولی در نبردها حضور یابد. اگر از وجود او استفاده میشد، همان جنبه مشاورت بود.
2. و امّا اشکال تاریخی در این قضیه آن است که میگوید:
«کنیزی از افراد اسیر شده بنی حنیفه بهره او شد!»
در نقلهای تاریخی، در باره این مسأله سه قول است:
* مادر محمد بن حنفیه، زنی بود به نام «خوله» دختر جعفربن قبیس. او سهم ابوبکر بود که به علی داد.
* مداینی مینویسد: پیامبر خدا امیر مؤمنان را برای جهاد به یمن فرستاد و آن حضرت بر بخشی از کنیزان دست یافت، که «خوله» در میان آنها بود و سهم آن حضرت شد.
1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، صص 246- 243؛ بحارالانوار، ج 42، صص 87- 84؛ تنقیح المقال، جزء دوم، شرح حال محمد بن حنفیه؛ قاموس الرجال، ج 9، ص 246
2- خرایج راوندی، صص 92- 90؛ بحارالأنوار، ج 42، صص 85- 82
از امامصادق علیه السلام اقوال متعارضی نقل گردیده است؛ مثلًا در مورد چاه آبی که در آن نجاست بیفتد؛ یک بار گفته است: چاه آب چون دریاست، نجس نمیشود. بار دیگر فرموده: همه آب چاه باید کشیده شود. بار دیگر گفته است: هفت یا شش دلو از آبِ آن بکشید.
این روایات متعارض را چگونه میتوان جمع کرد؟
پاسخ
اوّلًا: روایت از امامصادق علیه السلام نیست بلکه از امام رضا علیه السلام است.
ثانیاً: نفرمود آب چاه مانند آب دریاست، بلکه فرمود: آب چاه آب فراوان است و چیزی آن را فاسد نمیکند. مگر اینکه رنگ و بو و مزه آن تغییر کند.
ولی در عین حال، اگر در برخی از روایات آمده است: «درصورتی که در میان چاه موشی افتاد چند دلو از آن کشیده شود»، از باب استحباب و پاکیزگی بیشتر است. چه بسا چیزی از نظر شرع پاک باشد ولی دلنشینتر آن است که چند دلوی از آن بیرون کشیده شود.
و امّا اینکه در برخی از موارد، به شش دلو و در برخی هفت و در برخی کمتر اشاره شده، به خاطر تنوع آلودگیها است. مسلماً جاییکه موش در چاه بمیرد، آلودگی آن غیر از گنجشگ مرده است. و آلودگی حیوان کوچک غیر از آلودگی حیوان بزرگ است و آلودگی حیوان
کتابهای مورد اعتماد نزد شیعه، وسائل شیخ حرّ عاملی (متوفای 1104) و بحارالأنوار مجلسی (متوفای 1111) و مستدرک الوسائل طبرسی (متوفای 1320) هستند. تمام این کتابها متأخرند. اگر این احادیث را از طریق سند جمع کردهاند، پس تا آن زمان نوشته نشده بود؟ عاقل چگونه به روایاتی اعتماد میکند که طی 11 تا 13 قرن نوشته شده بودند؟
پاسخ
اوّلًا: کتابهای معتبر، چهار کتاب زیر است:
1. کافی، تألیف شیخ کلینی (متوفای 329).
2. کتاب من لایحضرهالفقیه، تألیف شیخصدوق (متوفای 381).
3. تهذیب الأخبار، تألیف شیخ طوسی (متوفای 460).
4. الاستبصار فی ما اختلف فیه الأخبار، تألیف شیخ طوسی (متوفای 460).
البته این چهار کتاب، جزو جوامع دست دوم شیعه است و مؤلفان این کتابها روایات آنها را از جوامع اولیه شیعه با اسانیدصحیح و قطعی جمع کردهاند که در قرن دوم و سوم هجری نوشته شدهاند، مانند:
1. الجامع نوشته احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی (متوفای 221).
2. المحاسن، نوشته احمد بن محمد بن خالد برقی (متوفای 272)
روایاتی در کتابهای شیعه هست که با روایات اهل سنت در زمینه عقاید و نپذیرفتن بدعتها مطابق است، ولی شیعیان آنها را به بهانه این که از روی تقیهصادر شده، کنار میگذارند، چرا؟
پاسخ
ادّعا کاری است آسان و ارائه دلیل امری است مشکل. کدام روایت در کتب شیعه، در مورد عقاید و بدعتها وارد شده و هماهنگ با روایات اهل سنت بوده، ولی علما آن را بدون دلیل کنار گذاشتهاند؟!
صاحب نهج البلاغه نقل میکند: علی علیه السلام ابوبکر و عمر را ستوده است؛ چنانکه از علیبن ابی طالب نقل میکند که درباره ابوبکر گفت: او در حالی که پاک بود و عیب اندکی داشت از دنیا رفت. خیر دنیا را به دست آورد و پیش از آن که گرفتار شرّ آن شود از دنیا رفت. او اطاعت الهی را به جا آورد و به گونهای شایسته تقوای الهی را رعایت کرد.
(نهج البلاغه،ص 350، تحقیقصبحیصالح).
پس چرا شیعیان اصحاب را عیب جویی میکنند آیا علی علیه السلام جز آنچه در دلش بود اظهار میکرد؟
پاسخ
گرد آورنده پرسشها به خطبه 223 نهج البلاغه نظر دارد که با جمله «لِلَّهِ بِلَادُ فُلَانٍ» آغاز شده است و در آنجا نه اسمی از ابوبکر آمده و نه اسمی از عمر، بلکه کلمه «فلان» ذکر شده است.
اوّلًا: این خطبه را مغیرة بن شعبه که از دشمنان خاندان علی است نقل کرده و نمیتواند معتبر باشد.
ثانیاً: شارحان نهج البلاغه در بیان مقصود از «فلان» نظرات مختلفی دارند:
1. قطب الدین راوندی میگوید: حضرت در مقام ستایش بعضی از بزرگان از اصحاب خود است که بعد از پیامبر خدا آلوده فتنه نشدند.
1- تاریخ المدینة المنوره، ج 3، ص 941، تحقیق فهیم محمد شلتوت.
شیعیان امامان خود را معصوم میدانند، ولی روایات زیادی درباره سهو و خطای ائمه رسیده است.
علّامه مجلسی میگوید: مسأله خیلی مشکل است چون اخبار و نشانههای زیادی بر این دلالت میکند که سهو و فراموشی از آنها سر میزده است!
پاسخ
مسأله سهو امامان، بهسان سهو پیامبرصلی الله علیه و آله قرنهاست مورد بحث و گفتگو است. رأی مشهور در میان امامیه این است که فرد معصوم همانطور که از گناه مصون است، از خطا و اشتباه نیز به دور است؛ زیرا اشتباه و خطا در امور زندگی، کم کم سبب میشود که مردم به عصمت آنان در تبلیغ احکام نیز شک و تردید کنند.
اهل سنّت نقل میکنند که پیامبر نماز چهار رکعتی را دو رکعت خواند. پس از فراغ از نماز، یکی از اصحاب به نام ذوالیدین به حضرتش عرض کرد: آیا نماز را شکسته خواندی یا دچار فراموشی شدی؟ پیامبر در پاسخ گفت: هیچ یک از این دو در کار نبود.
از این جهت، گروهی از اهل سنت معتقدند که پیامبرصلی الله علیه و آله در غیر امور دینی سهو و اشتباه میکند عین این سؤال در مورد امامان، مطرح است.
بزرگان شیعه؛ مانند شیخ مفید، از شخصیتهایی است که هر نوع سهو و
امام یازدهم شیعیان، بدون داشتن فرزند درگذشتهاست. بنابراین، بهخاطر اینکه پایههای مذهب امامی درهم شکسته نشود، فردی به نام عثمان، به دروغ گفت که امام عسکری فرزندی داشته که در چهار سالگی پنهان شده است، چگونه شیعیان سخن او را قبول میکنند؟
پاسخ
به یاد سخن حافظ افتادم که میگوید:
«خود میکشی و خود تعزیه میخوانی حافظ!»
این فرد هم مدعی است و هم دادستان و هم قاضی!
ادعا میکند که امام عسکری فرزندی نداشت (به چه دلیل؟) دلیلش جز ادعای خود او چیزی نیست.
ادعا میکند: جناب عثمان بن سعید، راوی این داستان است که امام عسکری فرزندی داشته و در چهار سالگی غیبت نموده است و او دروغ گفته است (به چه دلیل؟) ادعای خود او دلیل آن است.
این سؤال هم تکراری است و ما در سؤالهای 82 و 83 به آن پاسخ گفتیم.
قاطبه علمای شیعه و متجاوز از 40 تن از محدثان و محققان اهل سنت، تولد حضرت را از امام عسکری با نام و نشان نقل کردهاند و حتی گروهی از شیعیان در حیات حضرت امام عسکری علیه السلام فرزند بزرگوار
شیعیان همیشه به مروان بن حکم حمله میکنند و هر زشتی را به او نسبت میدهند، سپس در کتابهایشان روایت میکنند که حسن و حسین پشت سر مروان نماز میخواندهاند!
پاسخ
این شیعه نیست که مروان بن حکم را لعن میکند، بلکه پیامبر است که او و پدر او را لعن کرده است. ابن عساکر نقل میکند: عبداللَّهبن زبیر بالای منبر، در کنار مسجدالحرام گفت: به خدای این خانه و بلد حرام، حَکَم بن عاص و فرزندش (مروان)، از زبان محمدصلی الله علیه و آله لعنت شدهاند.
آنگاه که مروان با یزید فرزند معاویه بیعت کرد و گفت: این سنت ابی بکر و عمر است. عبدالرحمان گفت. این سنت هرقل و قیصرهای مردم است که سلطنت موروثی بنا نهادند. تو هم خلافت را موروثی پیریزی کردی.
سرانجام عایشه از سخن مروان آگاه شد و گفت: پیامبر خدا بر پدر او، آنگاه که در پشت پدرش بود، لعنت کرد. «(1)» حاکم در مستدرک نقل میکند هرکس که دارای فرزندی میشد، به حضور پیامبر میآوردند. وقتی مروان متولد شد، او را حضور رسول خدا آوردند، فرمود: «الْوَزَغُ بْنُ الْوَزَغِ الْمَلْعُونُ بْنُ الْمَلْعُونِ»؛ «این، قورباغهای
1- مستدرک حاکم، ج 4، ص 481؛ تفسر قرطبی، ج 18، ص 197، و منابع دیگر.
1- مستدرک حاکم، ج 4، ص 479
2- اسدالغابه، ج 4، ص 348
1. اصول کافی، ج 1، ص 35، باب روایة الکتب، حدیث 14
1. در کتب حدیث، خصائص نسائی، ص 84، حدیث 73 و سنن ترمذی، ج 5، ص 275، حدیث 3090؛ مستدرک حاکم، ج 4، ص 178 وغیره این مطلب را آورده 3 اند.
1. الفقیه، ج 2، باب نوادر الحج، ص 519، شماره 3112
1. الغدیر، ج 1، ص 41- 311
1. تاریخ دمشق ابن عساکر، ج 3، ص 83، چاپ دوم؛ مستدرک حاکم 3، ص 107؛ الریاض النضرة، ج 3، ص 165
1. النجم: 38
شیعیان در داستانهای زیادی میگویند: وقتی مهدی به دنیا آمد، پرندگانی از آسمان بر او فرود آمدند که بالهایشان را بر سر وصورت و بدن او میمالیدند، سپس پرواز میکردند. پدرش آنها را فرشتگان آسمانی معرفی کرد، سپس نتیجه میگیرد وقتی فرشتگان یاوران او هستند چرا میترسد و در سرداب پنهان شده است؟
پاسخ
اولًا: این حدیث اگر هم در کتاب روایی باشد با واقعیت تطبیق نمیکند؛ زیرا پدرش اصرار میورزید که تولد وی پنهانی باشد و جز خودش و مادر و عمهاش حکیمه خاتون در هنگام تولد نبود، فرود آمدن پرندگان با کتمان ولادت سازگار نیست.
ثانیاً: این مطلب شدیدتر از چیزی نیست که شما درباره پیامبر اسلام نقل میکنید که رسول گرامی در دوران کودکی، در خانه حلیمه بود که فرشتگان سینه او را شکافتند و قلب او را به آسمان بردند و پس از مدتی باز گرداندند. مهم این عبارات جاهلانه است که در آخر میگوید: «اگر چنین یاورانی دارد، چرا در سرداب پنهان شده است؟»
بدیهی است، ظهور آن حضرت شرایطی لازم دارد؛ از جمله آمادگی جهان برای پذیرش یک ندای الهی و حکومت واحد جهانی است و تا این آمادگی نباشد، ظهوری تحقق نخواهد یافت.
شیعیان چند شرط برای امام گذاشتهاند؛ یکی آنکه از میان پسران پدر، بزرگترین باشد و او را کسی جز امام غسل ندهد و زره پیامبر بر او درست درآید. باید از همه مردم عالمتر باشد و جنب نشود و غیب بداند امّا این شرایط آنها را در مضیقه قرار میدهد ...!
پاسخ
شرایطی که از زبان شیعیان برای امام شمرده شد، برخی را از پیش خود اضافه کرده، آنگاه به عقیده برای شیعه اشکال تراشی کرده است.
باید شرایط امام را از کتابهای عقاید شیعه گرفت.
مهمترین شرایط امام عبارت است از: 1. وجود نصّ بر امامت او از پیامبر یا امام پیشین 2. داناترین مردم زمان خود باشد 3. معصوم از گناه و خطا باشد.
و این شرایط را عقل و شرع لازم میدانند و امّا اینکه از همه پسران پدرش بزرگتر باشد یا زره پیامبر بر او درست درآید، یا جنب نشود همگی ساخته خیال خود گردآورنده است و اگر هم در کتابی مطالبی با این مضامین وارد باشد، نظر شخصی و یا مضمون روایتی است که درصدد بیان عقاید شیعه نیست.
شیعیان ادعا میکنند که امام باید با نص تعیین شود، اگر چنین بود فرقههای شیعه چرا این همه در مورد امامت دچار اختلاف شدهاند؟!
پاسخ
از طرق تعیین نبیّ، تنصیص پیامبر پیشین بر پیامبر پسین است و قرآن یادآور میشود که پیامبر پیشین به نام عیسی بر نبوت پیامبر خاتم تنصیص کرده است، چنان که میفرماید: ... وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ ... «(1)»
با این حال، مسیحیان درباره پیامبر اسلام، دچار اختلاف شدهاند.
قرآن در موردی دیگر میفرماید: اهل کتاب پیامبر خاتم را مانند فرزندان خود میشناسند، آنجا که میفرماید: یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ ... «(2)»
«او را مانند فرزندان خود میشناسند» با این حال، پس از آمدن پیامبر، گروه بسیار اندکی به وی گرویدند و اکثریت روی گردان شدند.
نتیجه میگیریم وجود نصّ میتواند گروهی را به سوی حق رهبری کند، امّا این دلیل نمیشود که همه افراد تن به نصّ بدهند.
بنابراین، اگر غیر از امامیه که اکثریت تشیع را تشکل میدهد، وجود
بعضی از شیعه بر عایشه تهمت میزنند و او را به همین چیزی متهم میکنند که اهل افک او را بدان متهم کردند!؟
پاسخ
در گذشته موضع شیعه را در این مورد گفتیم و اگر شیعه بر عایشه خرده میگیرد، مسأله خروج او از خانه و راه اندازی لشکر بر ضد امام واجب الطاعه زمان خویش است، در حقیقت شیعیان در این مورد نص قرآنی و امر پیامبر را بر عمل عایشه مقدم میدارند و هرگز حاضر نیستند به خاطر احترام او، از سرپیچی وی از فرمان خدا و رسول حمایت کنند.
شیعیان میگویند علم و دانش نزد ائمه آنهاست و منابع علمی آنها «صحیفة الجامعه» و «کتاب علی» است.
پاسخ
منابع علمی پیشوایان شیعه تنها آن دو کتاب نیست که نام برده است.
آنها در بیان عقاید و احکام از منابع یاد شده بهره میگیرند:
1. قرآن مجید، 2. احادیث رسول اللَّهصلی الله علیه و آله که بوسیله پدران به فرزندان رسید 3. کتاب علی علیه السلام که به املای پیامبرصلی الله علیه و آله و خط علی علیه السلام در میان آنان بود 4. کتاب امام علی علیه السلام که تفصیل آن در احادیث آمده است 5. الهامات غیبی و به تعبیر دیگر محدَّث در اسلام غیر از نبی و رسول است و افرادی که دارای چنین آموزشهایی میباشند، در اصطلاح محدَّث مینامند و در این مورد روایاتی در کافی کلینی وصحیح بخاری هست. (متن کتاب غیر از این است؟؟؟)
شیعیان در کتابهایشان آوردهاند: از اینکه اهل کوفه از حسینبن علی حمایت نکردند، به جز سه نفر همه مرتد شدند، سپس میپرسد: اگر حسین آنگونه که شیعیان میگویند غیب میدانست، به سوی آنها میرفت؟
پاسخ
افترا کار آسانی است، ولی پاسخگویی به آن در پیشگاه خدا بسیار سخت و دردناک است. کدام عالم شیعی در کتاب عقاید چنین مسألهای را آورده است؟!
حمایت نکردن از حسین علیه السلام گناه کبیرهای است که گروهی گرفتار آن گردیده و بعد پشیمان شدند و توبه کردند ونام «توابین» به خود گرفتند و با قیام و شهادت خود اثر گناه را از خود پاک کردند و اما حسین بن علی با کمال آگاهی که میدانست در این راه شهید میشود، قیام کرد؛ زیرا شهادت حضرت، مایه حیات دین بود.
از این گذشته، یاری نکردن مردم کوفه (که شیعه و غیر شیعه و حتی خوارج در آنجا زندگی میکردند) پیش از حرکت امام حسین علیه السلام به سوی آن شهر، امری مخفی نبود که نیاز به علم غیب داشته باشد و بسیاری ازصحابه و تابعین در مکه و در طول راه این نکته را به امام حسین علیه السلام یادآور شدند.
حضرت در پاسخ فرمود: ما وظیفهای داریم و به دنبال فرمان الهی هستیم نه به دست آوردن قدرت سیاسی، بنابراین به راه خود ادامه خواهیم داد.
شیعیان ادعا میکنند که امام دوازدهم آنها به علت ترس از کشته شدن پنهان شده است. به آنها گفته میشود: ائمه پیشین آنها غایب نبودند و کشته نشدند؟!
پاسخ
این پرسش نیز تکراری است و در گذشته گفتیم که علّت غیبت امام تنها خوف از دشمن نیست، بلکه نبودن شرایط ظهور است.
اوّلًا: باید کار جامعه به جایی برسد که از قوانین و حکومتهای بشری به ستوه آید و در انتظار یک روزنه امید باشد که از سوی خداوند برای آنها باز شود و در چنین شرایطی خدا امام خود را آشکار خواهد ساخت و به او دستور خروج و اقامه عدل وداد خواهد داد.
ثانیاً: گرد آورنده پرسشها برگی از تاریخ امامان پیشین نخوانده که همه یا بیشتر آنها یا به شمشیر و یا به زهر جفا از سوی خلفا کشته شدهاند و اساساً از کشته شدن ترسی نداشتهاند و آن را به جان خریده بودند.
روشنترین گواه این است که امام کاظم و امام جواد علیهما السلام به جای اینکه در مدینه به سر برند، در بغداد تحت نظر زندگی کرده و حضرت کاظم علیه السلام در زندان هارون با سمّ کشته شده و نوه او امام جواد علیه السلام در سن 27 سالگی در بغداد به وسیله دختر مأمون مسموم و شهید شد. حضرت رضا علیه السلام در خراسان به سم مأمون از دنیا رفت و همچنین دیگر پیشوایان که تاریخ متذکر آنهاست.
شیعیان ادعا میکنند تنها به احادیثی اعتماد میکنند کهصحیح بوده و از اهلبیت رسیده باشد. آنها با این سخن، ائمه را مانند پیامبر میشمارند که از پیش خود سخن گوید و گفته امام همانند گفته خدا و پیامبرش میباشد و لذا در کتابهاشان گفتههای پیامبر کم است.
پاسخ
در گذشته یادآور شدیم که شیعیان به روایات پیامبر اسلام و روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام عمل میکنند و منبع علم ائمه را در سؤال 142 یادآور شدیم که آنها از پیش خود سخن نمیگویند، بلکه گفتههای آنها عصاره کتاب و سنّت پیامبر است که از طریق امیرمؤمنان به آنها رسیده است و امامان مکرر تصریح کردهاند که چیزی از خود نمیگوییم. آنچه میگوییم از جدمان پیامبر اسلام است. «(1)» خوشبختانه روایاتی که شیعه از پیامبر گرامی نقل میکند، بسیار فراوان و چشمگیر است، حتی برخی از علمای شیعه، روایاتی که ائمه اهل بیت علیهم السلام و یا شیعیان با اسناد از پیامبر نقل کردهاند، در کتابی گردآوردهاند.
اگر شیعه به روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام عمل میکند، به خاطر حدیث ثقلین است که اهل بیت علیهم السلام را همتای قرآن قرار داده است. حدیث ثقلین از اخبار متواتری است که هیچ محدّث واقعگرایی نمیتواند آن را انکار
1- اصول کافی، ج 1، ص 35، باب روایة الکتب، حدیث 14
شیعیان میگویند: به روایاتی که از طریق ائمه اهل بیت به آنان رسیده عمل میکنند و ما میگوییم معلوم است که از ائمه اهل بیت، جز علی کسی پیامبر را ندیده است. آیا علی میتواند همه سنت پیامبر را برای نسلهای بعد از خود نقل کند؟ در حالی که علی گاهی در مدینه به عنوان جانشین میماند و پیامبر سفر میکرد؟
پاسخ
در گذشته منابع علم ائمه را نوشتهایم. تنها منبع علم آنان سماع علی از پیامبر نیست، بلکه استنباط از کتاب اللَّه یکی از مدارک آنهاست و سنت پیامبر چه از طریق علی و چه از طریق افراد موثق دیگر از مدارک استنباط آنها است.
از این گذشته، محدَّث بودن که ملازم با الهام از سوی خداوند است، یکی دیگر از سببهای آگاهی آنان است. بالأخره آنان همتا و هم سنگ قرآن هستند. طبعاً باید به سان قرآن هدایتگر باشند.
امیرمؤمنان در 23 سال، فقط در یک یا دو جنگ حضور نداشت و یک بار هم برای مأموریت به یمن اعزام شده بود. جز اینها، در تمام این مدّت، در محضر پیامبر بوده و از او جدا نشده است ولی متأسفانه مجموع کتب ششگانه حدیثی شما تنها 500 حدیث از علیبن ابی طالب نقل
بیشتر کسانی که گفتههای پیامبر را به مردم رساندهاند، از اهل بیت او نبودهاند. پیامبرصلی الله علیه و آله اسعد بن زراره را به مدینه، علاء حضرمی را به بحرین، معاذ و ابوموسی را به یمن و عُتّاب بن اسید را به مکه فرستاد.
پس ادعای شیعه چیست که میگوید: از پیامبر جز علی و یا فردی از اهل بیتش، گفتهها و احادیث او را نقل نمیکند؟
پاسخ
کسی منکر این نیست که پیامبرصلی الله علیه و آله این افراد یاد شده را به نقاط مختلف فرستاد، و لازم بود اشاره کند که علی علیه السلام را هم برای قضاوت به یمن فرستاد و این مطالب جای بحث و گفتگو نیست. آنچه مهم است دروغی است که در آخر کلام او آمده که شیعیان میگویند: «جز پیامبر و یا فردی از اهل بیت او احادیث وی را نقل نمیکنند» در کدام کتاب چنین مطلبی آمده است؟
گرد آورنده پرسشها نه آگاهی از تاریخ دارد و نه از سیره پیامبر.
حقیقت این است که پیامبر اسلام این سخن را در مورد خاصّی (قرائت آیاتی از آغاز سوره برائت برای مشرکان) فرمود: توضیح این که پیامبر در
شیعیان در کتابهایشان اعتراف میکنند که علم حلال و حرام، و مناسک حج، جز از طریق امام باقر علیه السلام به آنها نرسیده است؛ یعنی در این مورد از علی علیه السلام چیزی به آنها نرسیده است؟
پاسخ
آنچه که میگوید تحریف در نقل است، حج پیامبر خدا را امام باقر علیه السلام برای مردم بیان کرد و «مسلم» درصحیح خود برنامه حج پیامبر را از امام باقر علیه السلام درصحیح خود آورده است و شگفت اینجاست که ابوحنیفه بر این حقیقت به نوع دیگر تصریح میکند و میگوید: «لَوْ لَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ مَا عَلِمَ النَّاسُ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ». «(1)» چه بسا مرور زمان بر گفتههای پیشینیان پرده افکند و مسائل روشن بار دیگر مخفی گردد. و شخصیتهای علمی مانند امام باقر و امامصادق علیهما السلام باید آنچه را که فراموش شده یا مورد اختلاف گردیده است، بیان کنند و چنانکه در پاسخ پرسش پیشین گفتیم: ائمه اهل بیت علیهم السلام علوم خود را سینه به سینه تا رسول خدا مستنداً نقل میکنند و نقل از امام باقر علیه السلام مگر غیر از نقل از علی علیه السلام است؟
1- الفقیه، ج 2، باب نوادر الحج، ص 519، شماره 3112
شیخ مامقانی میگوید: اگر کسی به دیدن حضرت حجت مشرف شود، در بالاترین حد عدالت قرار دارد. ما به آنها میگوییم شما چرا درباره کسی که پیامبرصلی الله علیه و آله را دیده است اینگونه حکم نمیکنید؟
پاسخ
گرد آورنده پرسشها شنیده است که قیاس، یکی از منابع استنباط است ولی نمیداند که شرایط قیاسصحیح و باطل چیست؟ روشن است قیاس این دو دیدار با هم درست نیست، و تفاوت آن دو بسیار است. هر چند مقام پیامبرصلی الله علیه و آله بالاتر از مقام ولی عصر است، ولی رؤیت پیامبر هیچ نوع شرایطی نداشت، بلکه عادل و کافر و فاسق و منافق به دیدار او موفق میشدند، در حالی که دیدن حضرت مهدی از طریق شرایط عادی امکان پذیر نیست، ولی اگر فردی شرایط عادی را بشکند و از طریق غیر عادی به دیدار او موفق شود، حاکی از قرب او به مقام الهی است.
شیعیان روایات کسانی را که یکی از ائمه آنها را قبول نداشته باشد، نمیپذیرند. از همین رو، روایاتصحابه را رد میکنند ولی با شیعیانی که یکی از امامان یا چند نفر از آنها را نپذیرفتهاند؛ مانند فطحیه، بهگونهای دیگر رفتار میکنند و روایات آنها را میپذیرند، چنین چیزی چگونه توجیهپذیر است؟
پاسخ
دراین پرسش دو ادعا مطرح شدهکه هر دو بیاساساست، چون:
شیعه به قول راویِ ثقه و عادل، که لااقل در گفتار و بیان تقوا داشته باشد، عمل میکند؛ خواهصحابی باشد، خواه غیرصحابی و لذا در کتب فقهی روایاتی ازصحابه پیامبر وارد شده که مدرک فتواست.
بنابراین، ادعای دوم نیز بسان ادعای اوّلصحیح نیست، آنچه که میزان است، وثاقت راوی است؛ خواه امامی باشد، خواه فطحی یا غیر آنها.
علمای شیعه میگویند: در کتاب کافی کلینی، روایتصحیح و ضعیف وجود دارد و از طرفی بر این باورند که این کتاب به حضرت مهدی عرضه شده و اوگفتهاست: اینکتاب برای شیعیان ماکافیاست. اگر بهآن حضرتعرضه شده چرا روایات ضعیف مشخص نگردیدهاست؟!
پاسخ
کتاب کافی، کتابی مهم و ارزشمند برای جهان اسلام است، که بیشترین روایاتصحیح در باب احکام و معارف را داراست، ولی در عین حال بر خلاف غلوّ سلفیها کهصحیح بخاری و مسلم را خالی از هرگونه روایت ضعیف میدانند، کتاب کافی خالی از روایت ضعیف نیست و این نشانه واقعگرایی علمای شیعه است و امّا آنچه که در ذیل سؤال آمده که علمای شیعه میگویند: «این کتاب به مهدی عرضه شد» افترایی بیش نیست. هرگز علمای شیعه این سخن را نمیگویند، بلکه در مقدمه کافی، مترجم حالات شیخ کلینی میگوید: «ویعتقد بعض العلماء أنّه عرض علی القائم»؛ یعنی برخی از علما چنین اعتقادی داشتهاند که این کتاب بر امام مهدی عرضه شده است. مسلّماً چنین قول نادری آن هم بدون سند نمیتواند مایه اشکال یا سؤال باشد.
حال فرض کنید حضرت مهدی علیه السلام چنین سخنی را فرموده است ولی او این سخن را درباره تمام روایات کافی فرموده که قسمتی از آن است که روایات ما را بر کتاب اللَّه عرضه کنید درصورتی که با قرآن موافق بود بگیرید. بنابراین، کتاب کافی برای شیعیان کافی است امّا با معیارهایی که در آن آمده است.
فقیه همدانی در مصباح الفقیه میگوید: طبق نظر متأخرین، معیار بر حجّیت اجماع این نیست که همه اتفاق کنند، بلکه دلیل بر حجّت اجماع این است که رأی معصوم را به طریق حدس زدن و تخمین کشف کنیم. پس آنها رأی امام غائبشان را از طریق حدس و گمان میشناسند و در عین حال اجماع سلف را معتبر و معیار قرار نمیدهند؟!
پاسخ
گرد آورنده پرسشها از اصطلاحات اصولی علمای شیعه آگاه نیست و آنها هم که در سایتهای خود این خرده را بر شیعه گرفتهاند؛ مانند گرد آورنده، اطلاعی از اصطلاحات ندارند.
اوّلًا: کلمه تخمین هرگز در عبارات علمای ما نیست، آنچه که هست کلمه حدس است.
ثانیاً: «حدس» در اینجا به معنای گمانه زنی نیست، بلکه حدس در مقابل حسّ است؛ یعنی تحصیل یقین به قول امام دو راه دارد:
1. راه حسی، مثل این که علمای مدینه، در عصر امامصادق علیه السلام همگی بر حکمی فتوا بدهند، در اینجا قول امام از طریق حس به دست میآید؛ زیرا امام یکی از آن علما بوده و در رأس آنها قرار داشته و رأی
شیعیان اعتراف میکنند که یکی از برجستهترین علمای آنها ابنبابویه قمیاست؛صاحب کتاب «من لا یحضره الفقیه». او در جایی ادعای اجماع میکند و در جای دیگر ادعای اجماع بر خلاف آن را میکند.
چگونه میتوان بر او اعتماد کرد؟
پاسخ
اوّلًا: گفتاری که نقل کرده مربوط به ابن بابویه معروف بهصدوق نیست، بلکه مربوط به شیخ طوسی است و مؤلف کتاب جناب طریحی میگوید: شیخ در یک مسأله در جایی ادعای اجماع بر حکمی کرده و در کتاب دیگر بر خلاف آن ادعای اجماع کرده است.
ثانیاً: افراد متبحّر مانند شیخ طوسی که قریب پنجاه سال در دریای فقه به شناوری و تحقیق مشغولند چه بسا در برههای از زمان به خاطر یک رشته اطلاعات ناقص تصور میکنند که فلان حکم اجماعی است ولی بر اثر مرور زمان و تکامل علم و دانش به خطای خود پی برده و بر خلاف آن ادعای اجماع میکنند و این کار از یک فرد غیر معصوم امر بعید نیست، چه این که این نوع اختلاف در استنباط حکم شرعی ارتباطی به مسائل عقیدتی و کلامی ندارد.
از عجایب شیعه این است که اگر مسألهای دارای دو قول باشد که گوینده یکی معلوم و قول دیگر نامعلوم است، به آن قول که گویندهاش نامعلوم است عمل میکند، چه دلیلی بر آن دارند؟
پاسخ
اوّلًا: سؤال کننده در اثر بی اطلاعی از معارف شیعه، نتوانسته است سؤال خود را درست مطرح کند. هرگز چنین نبوده که اگر در مسألهای دو قول باشد، به قول ناشناخته عمل کنند نه به قول شناخته شده. چنن مسألهای در فقه شیعه مطرح نیست.
آنچه واقعیت دارد این است که اگر علمای شیعه در مسألهای اتفاق کنند، این اتفاق کشف از قول معصوم میکند، ولی برخی گفتهاند که اگر فردی با اجماع مخالفت کند اگر شناخته شده باشد ضرری به اجماع نمیزند و اگر آن عالم ناشناخته باشد، به اجماع ضرر میزند، یعنی از حجیت میاندازد؛ زیرا احتمال دارد که آن فرد ناشناخته، امام معصوم بوده که بهصورت ناشناخته اجماع را نقض کرده است. این نظری است از برخی علمای شیعه.
البته برخی دیگر از علمای شیعه، به نام شیخ حر عاملی با آن مخالفت کرده و آن راصحیح ندانسته، در حقیقت گوینده و انتقاد کننده، هر دو شیعه هستند. اختلاف میان دو عالم چندان مهم نیست. شما کتاب «الفقه علی المذاهب الاربعه» را مطالعه کنید، سراسر آن کتاب اختلاف میان علمای چهار مذهب است.
شیخ شیعه در بحار میگوید: روبهروی قبر ایستادن لازم است؛ اگر چه مخالف جهت قبله باشد. یعنی وقتی به زیارت ضریحهای خود میروند و دو رکعت نماز زیارت میخوانند، باید رو به قبر بخوانند گرچه قبله در سمت دیگری باشد.
پاسخ
گویا دربخش سؤالات هدایتگرانه، کفگیر ته دیگ خورده است! این بار میخواهد رأی خود را بر عبارت مرحوم مجلسی تحمیل کند.
آنچه مجلسی گفته است این است که هنگام خواندن زیارت، باید رو به قبر امام بایستی، هر چند این کار مستلزم آن باشد که پشت به قبله باشی.
این سیره همه مسلمانان جهان از جمله خود سلفیها هنگام سلام کردن بر پیامبر و ابوبکر و عمر است. آنان رو به ضریح و پشت به قبله میایستند و سلام میدهند. و اما تفسیری که بر کلام مجلسی پس از کلمه «یعنی» آورده، خیانتی بیش نیست و همه شیعیان نماز زیارت را رو به قبله میخوانند و اگر گردآورنده سؤالها بخواهد اینگونه سخن بگوید، نه تنها کسی را هدایت نمیکند، بلکه گمراه بودن خود را برای همگان آشکار میسازد.
شیعه همواره با گفتار پیامبر «أُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی» استدلال میکنند، ولی خود شیعه با تعداد زیادی از اهل بیت علیهم السلام دشمنی مینمایند.
پاسخ
یادآور شدیم که اهل بیت دو اصطلاح دارند:
1. اهل بیتی که در آیه کریمه تطهیر آمده است و مقصود از آن، طبق نقل مسلم، درصحیح خود کسانی هستند که در تحت عبا قرار گرفتند و در گذشته خود گردآورنده پرسشها این حدیث را نقل کرد «اللّهمّ هَؤُلَاء أَهْلِ بَیْتِی».
2. اهل بیتی که در مورد خمس وارد شده، به بنیهاشم تفسیر میشود. در اینجا به همه افراد بنیهاشم ازصالح و طالح شامل میشود.
کسانی که به خاندان هاشم منسوباند، همگی از احترام والایی بر خوردارند وصدقه بر آنها حرام است، مگر اینکه یکی از آنها راه خلاف را در پیش گیرد و گنهکار شود که این یک وظیفه الهی است و از شاخههای امر به معروف و نهی از منکر به شمار میرود. بنابراین، شیعه به تمام اهل بیت پیامبر احترام میگذارد، مگر این که فاقدصلاحیت باشند.
شیعه میگوید: اصحاب، نص بر خلافت علی را پنهان کردهاند، اگر چنین است چرا فضایل او را پنهان نکردهاند؟
پاسخ
هیچگاه شیعه نگفته است که اصحاب، نص بر خلافت علی را پنهان کردهاند. شیعه معتقد است نص بر ولایت علی راصد و دهصحابی و هشتاد و چهار تابعی و سیصد و شصت دانشمند نقل کردهاند. «(1)» ولی راجع به فضایل باید یادآور شویم که دستخوش حب و بغضها بوده، دوستان از ترس و دشمنان به خاطر بغض، فضایل او را نقل نکردهاند. حتی این کلمه را از احمد بن حنبل همگی شنیدهاند که گفته است: در مورد هیچ کس از اصحاب پیامبر به اندازه علی علیه السلام فضایل با سندصحیح نقل نشده است. «(2)»
1- . الغدیر، ج 1، صص 311- 41
2- تاریخ دمشق ابن عساکر، ج 3، ص 83، چاپ دوم؛ مستدرک حاکم 3، ص 107؛ الریاض النضره، ج 3، ص 165
شیعیان میگویند: حضرت عسکری پدر امام زمان فرمان داد که خبر امام مهدی علیه السلام را از همه پنهان سازند و به جز افراد مورد اعتماد نگویند.
از طرفی میگویند: اگر کسی امام خود را نشناسد، خدا را نشناخته است!؟
پاسخ
مطلب نخست درست است؛ زیرا خلافت عباسی پیوسته با گماشتن جاسوسانی درصدد یافتن مکان و زمان تولد حضرت مهدی بود تا فرعون وار به حیات موسای زمان خاتمه دهد، ولی خدا او را ناکام گذاشت و اراده خود را بر حفظ امام تنفیذ کرد و فقط کسانی محدود، از مکان وجود حضرت اطلاع داشتند و او را ملاقات میکردند.
و امّا اینکه میگوید: هرکس امام خود را نشناسد خدا را نشناخته، مراد رؤیت امام و اطلاع از مکان وجود او نیست. همه ما اکنون پیامبر خداصلی الله علیه و آله را شناختهایم هر چند او را ندیدهایم. واقعاً چقدر جای تأسف است که چنین اشکالات بی پایه سبب اتلاف وقت انسانها میشود؟!
شیعیان میگویند: خداوند عمر امامشان راصدها سال طولانی کرده، چون همه مردم به او نیاز دارند.
به آنها میگوییم: پس چرا عمر پیامبر را طولانی نکرد مردم به او نیز نیاز داشتند؟
پاسخ
مردم به پیامبران نیازمندند. برخی از آنها نیز از عمر طولانی برخوردار بودند؛ مانند حضرت نوح و برخی عمری کوتاه داشتند مثل حضرت مسیح. مگر همه اسرار و رموز جهان بر ما آشکار است؟
علت طولانی بودن عمر امام این است که آن حضرت مأمور است حکومت واحد جهانی الهی تشکیل دهد و تا زمینه ظهور او، که آمادگی جهانیان است، فراهم نگردد، ظهور نمیکند. بنابراین، در طولانی بودن عمر عزیز او، هدف خاصی است که در دیگران نیست.
جعفر برادر حسن عسکری است. او گفته است: برادرش فرزندی نداشته، لیکن شیعیان سخن او را قبول نمیکنند، چون او معصوم نیست، ولی ادعای عثمان بن سعید را که میگوید: حسن فرزندی داشته قبول میکنند، با اینکه او هم معصوم نیست، این مطلب چگونه توجیه میشود؟
پاسخ
اوّلًا انحراف جعفر، برادر امام عسکری علیه السلام، که یک بحث تاریخی رجالی است و نمیتوان در این فرصت درباره او گفتگو کرد.
همین اندازه بدانیم که خلفای عباسی از وجود او سوء استفاده کرده و چنین مطالبی را از زبان او انتشار میدادند.
ثانیاً: اعتقاد شیعه به ولادت حضرت مهدی علیه السلام ارتباطی به عثمان ابن سعید ندارد؛ زیرا علاوه بر شیعیان، متجاوز از 40 تن از علمای اهل سنّت بر ولادت آن حضرت تصریح کردهاند و حتّی ابن عربی در فتوحات، اسامی دوازده امام را تا به امام مهدی علیه السلام ذکر کرده است. و شیعیان مورد اعتماد حضرت عسکری علیه السلام که به دیدار حضرت مهدی علیه السلام نایل شده بودند، رؤیت خود را نیز نقل کرده و تولد حضرتش را به حدّ تواتر رسانیدهاند.
از این گذشته روایات مربوط به معرفی حضرت مهدی با تمام
از عقاید شیعه، اعتقاد به «طینت» است؛ یعنی خداوند شیعیان را از خاک مخصوص آفریده و اگر شیعه گناه کند آن را پای سنی مینویسند و نیکیهای سنی در نامه عمل شیعه نوشته میشود. آیا چنین عقیدهای با «اختیار» که شیعه بدان معتقد است تناقض ندارد؟
پاسخ
اخبار طینت به معنای خاک نیست که ایشان تصور کردهاند، بلکه کنایه از قانون وراثتی است که قرآن به آن تصریح میکند:
وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً. «(1)»
«سرزمین پاکیزه گیاهش به فرمان پروردگار میروید، امّا
علمای شیعه میگویند: انصار دوستان علی بودند و در جنگصفین در لشکر علی قرار داشتند. میگوییم اگر چنین است چرا خلافت را به علی ندادند و به ابوبکر سپردند؟
پاسخ
با طرح این پرسش میخواهند القا کنند که نصی برخلافت علی علیه السلام وجود ندارد. یادآور میشویم زمانی که در سقیفه، رییس اوس به رغم میل قبیله خزرج، به ابوبکر رأی داد، سر وصدای زیادی در میان انصار برخاست و خزرجیان همگی گفتند:
«لَا نُبایعُ إِلَّا عَلِیّاً»؛ «جز با علی با کسی بیعت نمیکنیم.»
اگر نصی در کار نبود، چرا آنان از میان همه مهاجران علی را برگزیدند؟
و امّا اینکه چرا با چنین عقیدهای به علی رأی ندادند، علت آن بهصورت فشرده چنین است:
اوّلًا: گروهی از همین مهاجر و انصار، پیشگامان تشیع بودند و بر اراده خود باقی ماندند و لذا آنگاه که امام به خلافت رسید، تا پای جان در رکاب حضرت جنگیدند.
ثانیاً: گروهی هر چند لب به اعتراض نگشودند، ولی همراهی آنها با خلافت، به معنای اعتقاد به آن نبود، بلکه مخالفت در آن شرایط را مصلحت نمیدیدند؛ زیرا پیرو امام علی بودند که برای حفظ اسلام و رفع فتنه سکوت کردند.
ما همواره با دو گروه مواجهیم:
الف) گروهی که ادعا میکنند قرآن تحریف شده و به این کتاب آسمانی طعنه میزنند.
ب) افرادیکه گناهشان این است به جای علی، ابوبکر را برگزیدهاند و به اینصورت، به اهل بیت طعنه میزنند. اکنون پرسش این است که چرا شیعه در مقابل گروه نخست ساکت و در برابر گروه دوم سرسخت است؟
پاسخ
پیشتر در باره تحریف قرآن مطالبی آوردیم و گفتیم که شیعه هرگز قائل به تحریف کتاب خدا نبوده و نیست و عقاید را نباید از کتابهای روایی و حدیثی گرفت و گرنهصحیحین و کتابهای سنن، دارای روایاتی است که حاکی از تحریف قرآن است. عقیده را باید از کتب مخصوص به بیان عقاید گرفت که در آنجا روایات تحقیق و بررسی شده و نظر نهایی استخراج گردیده است و در مذهب شیعه، در مورد عقاید، روایات متواتر پذیرفته میشود نه اخبار آحاد و نه روایاتی که با قرآن در تضاد است وروایات تحریف از انسانهای نادرست و فاسد نقل شده که ما در گذشته اسامی آنها را آوردیم و یکی از آنها احمد سیّاری است که از نظر شیعه و سنی به فساد عقیده معروفاند. شیعه همانطور که نسبت به اهانت به اهل بیت علیه السلام حساسیت نشان میدهد، در مورد کسانی که به قرآن طعنه
خداوند متعال میفرماید: اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ. «(1)» در این آیه تصریح میکند که جز از خدا و پیامبر پیروی نکنید و امامت برای آن است که امام فرمانهای الهی را که به ما رسیده اجرا کند، نه اینکه دین جدیدی برای مردم بیاورد.
پاسخ
پیامبر در مدّت رسالت 23 ساله خود، بر اثر گرفتاریها و خفقانِ 13 ساله مکّه و نبردهای فراوان در اقامت ده سالهاش در مدینه، از بیان جزئیات احکام باز ماند. قسمتی را بیان کرد و قسمت دیگر را بر عترت که هم سنگ قرآنند، واگذاشت.
دین اسلام، دین جاودانه است و شرایط زمان و مکان، مسائل جدیدی پدید میآورد که در زمان پیامبر خدا مطرح نبود. پاسخ درست به این سؤال چیست؟ شیعه میگوید: چه مانعی دارد که خدا برای رساندن احکام شریعت، گروهی را در مکتب غیبی پرورش دهد تا همگان بازگو کنندگان چیزی باشند که بر پیامبر نازل شده و تفصیل آن به عترت موکول
مذهب شیعه به وسیله راویانی مانند زراره و دیگران به آنها رسیده است. در عین حال، امامان شیعه این افراد را مذمّت کردهاند اما شیعیان با اعتماد به قول افرادِ مذمّت شده، نظر امام خود را ردّ میکنند! این چگونه است؟
پاسخ
اوّلًا: شیعه در مورد معارف و احکام، تقریباً از 15000 راوی بهره گرفته و از این طریق احادیث اهل بیت علیهم السلام را نگهداری کرده است. چنین نیست که معارف و احکام را از چند فرد اندک گرفته باشند که مذمّت شدهاند و درصورت ثبوت مذمّت، آیین تشیع فرو ریزد.
نگاهی کوتاه به کتاب «تنقیح المقال» علّامه مامقانی و کتاب «معجم رجال الحدیث» آیة اللَّه خویی، عظمت راویان و کثرت حافظان حدیث روشن میشود.
ثانیاً: اگر مذمّتی درباره «زراره» وارد شده، روایاتی هم در مدح او رسیده است و خود حضرات ائمه در روایات مدح یادآور میشوند که ما با نکوهش این افراد، میخواهیم جان و مال آنها را حفظ کنیم؛ زیرا زرارة بن اعین، از رجال سرشناس کوفه و کاملًا شناخته شده بود، ارتباط نزدیک او با امامصادق علیه السلام جای گفتگو نبود، ولی در عین حال، خلافت اموی و عباسی درباره آنها حساسیت داشت؛ زیرا شیخ قبیله و در عین
1- روضه کافی، ص 34؛ فضائل الشیعه، مرحوم صدوق، ص 21
اگر شیخین انسانهای خوبی نبودند، پس به نظر شما پیامبر در تربیت یارانش شکست خورده است؟ روشن است این بزرگترین توهین به پیامبر است.
پاسخ
اگر یاران پیامبرصلی الله علیه و آله منحصر به این دو نفر و همفکران آنان بودند، سؤال شما جای طرح داشت، ولی پیامبر خداصلی الله علیه و آله قریب یکصد هزارصحابی داشت که پانزده هزار آنها با نام و نشان در کتابها ثبت شدهاند، و در گذشته گفتیم یاران پیامبرصلی الله علیه و آله از نظر عقیده و رفتار یکدست نبودند و چنین نبود که همگان محکوم این اقلیتی باشند که نظر شما را به خود جلب کرده است. این اقلیت خلافت را قبضه کردند و برخی هم از آنان پیروی نمودند ولی برخی دیگر مخالفت کردند و اکثریتی نیز خاموش ماندند و اظهار نظر را به مصلحت ندانستند.
اصولًا تکیه بر خلفا و نادیده گرفتن دیگر یاران پیامبرصلی الله علیه و آله نوعی اهانت به دیگران است. حال فرض کنید چند نفر انگشت شمار از یاران پیامبر نمره خوبی نگرفته باشند؛ این دلیل بر دیگران نیست. از این گذشته خواص یاران پیامبر منحصر به خلفا نبود. چرا شما از ابو ایویب انصاری فاتح روم، عمار یاسر، ابوذر غفاری، ابن تیهان، سلمان، عبداللَّهبن مسعود، عثمان بن مظعون و دهها انسان وارسته دیگر که در غزوات بدر، احد،
شیعیان میگویند امامت واجب است، چون امام از شریعت اسلامی حفاظت میکند و مسلمانان را به راه راست سوق میدهد و احکام را از کم و زیاد شدن پاسداری میکند. باید از آنان پرسید: کدام یک از امامان دوازدهگانه شما به ریاست و حکومت رسید تا چنین کاری را انجام دهد؟
پاسخ
گرد آورنده پرسشها تصور میکند امامان شیعه در طول 250 سال، دست روی دست گذارده و هیچکاری را انجام ندادهاند و اگر در رأس قدرت نبودند، هیچ نوع تأثیری در هدایت جامعه و بازداری ظالمان از ظلم نداشتهاند، در حالی که ائمه اهل بیت از طرق مختلف توانستند در هدایت جامعه اثرگذار باشند:
1. دانشگاه اسلامی که در مدینه با کف با کفایت امام باقر و امامصادق پیریزی شد ومتجاوز از 4000 محدث و فقیه تربیت کرد و تحویل جهان اسلام داد، خود این تأثر عظیمی در رهبری امّت داشته است.
حسنبن علی الوشاء میگوید: من در مسجد کوفه نهصد استاد حدیث دیدم که همگان میگفتند: حدثنی جعفر بن محمد. «(1)»
1- رجال نجاشی، ترجمه حسن بن علی الوشاء، شماره 79
در کتاب نهج البلاغه آمده است: علی با پروردگارش مناجات میکرد و این دعا را میگفت: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی» اگر او معصوم بود، این چگونه استغفار است؟
پاسخ
پیامبر اسلام، به اتفاق مسلمانان، معصوم از گناه بود؛ به خصوص پس از بعثت، کسی در عصمت او خدشه نکرد، ولی با این حال روزی هفتاد بار استغفار میکرد و میفرمود:
«إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَی قَلْبِی وَ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً».
«من دلم زنگار میگیرد و روزی هفتاد بار استغفار میکنم.»
خداوند در قرآن به پیامبرش دستور استغفار میدهد، «(1)» آیا معنای آن این است که پیامبر معصوم نیست؟ بزرگان تفسیر و عقاید در مورد این نوع استغفارها بحثهای جالب و شیرینی دارند به خصوص در مورد کلمات امام در دعایی که به کمیل بن زیاد آموخت، از همه اینها بگذریم، سخن امام جنبه آموزشی دارد.
شیعیان معتقدند هیچ پیامبری نبوده مگر آنکه به ولایت دعوت کرده است. به شیعه گفته میشود که پیامبران به توحید و اخلاص دعوت میکردند نه به ولایت علی و اگر چنین ولایتی هست چرا تنها شیعیان آن را نقل کردهاند؟
پاسخ
از دیر باز گفتهاند: اثبات یک چیز، چیزهای دیگر را نفی نمیکند.
درست است که پیامبران به توحید و یکتاپرستی دعوت میکردند، ولی دعوت آنها منحصر به این نبود. آنها به دهها چیز دعوت میکردند و یکی از آنها توحید بود. چنین نیست که تنها به توحید دعوت کنند.
به گواه اینکه حضرت مسیح در عین دعوت به توحید، به نبوت پیامبر اسلام نیز بشارت داد و دعوت کرد.
و امّا این که چرا فقط شیعه آن را نقل کرده است، این را باید از خود شما پرسید که چرا با وجود اسامی ائمه اهل بیت در کتب پیشینیان، تنها شیعه آن را نقل میکند و شما نقل نمیکنید. شما هرگاه به فضایل اهل بیت میرسید، دست و دلتان میلرزد و میکوشید آنها را تضعیف کنید یا معارضی برای آنها بسازید.
از این گذشته، مقصود دعوت به ولایت آنها نیست، مقصود بشارت از ولایت آنهاست و این مسأله درباره پیامبرصلی الله علیه و آله کاملًاصادق است و خداوند به پیامبران پیشین دستور داد که از نبوت پیامبر خاتم گزارش دهند. در این مورد به سوره احزاب آیه 7 مراجعه شود.
آیا ائمه ازدواج موقت کردهاند یا نه؟
پاسخ
در مشروعیت ازدواج موقت کافی است که قرآن آن را در سوره مبارکه نساء، آیه 24 آورده است و فرموده است: ... فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً ... و نیز کافی است بدانیم که تا زمان عمر بن خطابصحابه عادل از آن بهره میگرفتند و اگر امری نامشروع بود،صحابه پیامبر گرد حرام نمیگشتند تا این که عمر از آن نهی کرد. حالا خواه ائمه شیعه انجام داده باشند یا نه، این کار تأثیری در حکم خدا ندارد.
با وجود تصریح قرآنی و روایات متواتر در مشروعیت ازدواج موقت در زمان پیامبر نیازی به مسأله دیگر نیست.
امام علی بن ابی طالب دروازه علم است، پس چگونه حکم مذی را نمیداند و کسی را نزد پیامبر میفرستد تا احکام متعلق به مذی را به او بیاموزد؟
پاسخ
حدیث «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ أَنْتَ بَابُهَا» را متجاوز ازصد و چهل و سه محدث سنی در کتابهای خود نقل کردهاند که ذکر نام و شمارهصفحه کتابها به درازا میانجامد. در این مورد به کتاب الغدیر «(1)»
مراجعه کنید تا ازصحت خبر آگاه شود. اگر اعتراضی دارید بر گفتار پیامبر متوجه است نه علی. از این گذشته علی از روز نخست عالم و آگاه آفریده نشده، و از روز نخست حضور در محضر پیامبر به تدریج چیزهایی از او آموخته تا اینکه به مقام محدَّثی رسیده است. و اعزام فردی به نزد رسول خدا برای سؤال این مسأله میتواند توجیههای گوناگونی داشته باشد و شاید یکی از وجوه این باشد که به مردم بفهماند: آنچه میگوید، در سنت و اسلام از شخص پیامبر است.
خلافی که اصحاب پیامبر مرتکب شدهاند این است که از ولایت علی منحرف شدند. پس چرا شیعیان در مورد فرقههای دیگر مانند فطحیه و واقفیه که امامت بعضی را قبول نمیکنند، روایت نقل کردهاند؟
پاسخ
این پرسش تکراری است و پیش از این (پرسش 150) به پاسخ آن پرداختیم و نیز یادآور میشویم انحراف از حق، از سوی هر کس که باشد مذموم و نکوهیده است، ولی میان دو انحراف فرق است. برخی از اصحاب (نه همه) چون ولایت علی را نپذیرفتهاند و طبعاً بقیه را نیز نمیپذیرند، در حالی که آن دو گروه تا نیمه راه آمدهاند و ولایت ائمه را تا امام هفتم پذیرفتهاند، قیاس این دو قیاس مع الفارق و نادرست است.
افزون بر آن احرازصدق در گفتار برای نقل روایت کفایت میکند.
در ضمن یادآور میشویم انحراف همه اصحاب از علی علیه السلام تهمتی است که او به شیعه میزند، در حالی کهصحابه پیامبر به گروههای مختلف تقسیم میشدند.
منابع شیعه میگویند: ائمه تقیه میکنند، پس چگونه معصومانند؟
پاسخ
این پرسش هم تکراری است و بارها گفتهایم که ائمه در مسائل محدودی از روی اضطرار و ناچاری در مجالس عمومی با حاکمان وقت همسویی نشان میدادند و اضطرار مجوز این همسویی بود و اگر اعتراضی در این زمینه هست، باید به قرآن متوجه شود که تقیه را تجویز کرده است زیرا وقتی این آیه: إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ ... «(1)»
در مورد تقیه عمار نازل گردید پیامبر به عمار فرمود: «إِنْ عَادُوا لَکَ بِمِثْل ذَلِکَ فَعُدْ لَهُم». «(2)» قرآنصریحاً به مسلمانان دستور میدهد که در مواردی از در تقیه وارد شوند چنان که میفرماید: ... إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً .... «(3)»
امام شافعی میگوید: هرگاه حاکم جائر مسلمان از نظر شرایط با حاکم کافر یکسان شد، تقیه لازم است، بنابراین تقیه در اینصورت، یک امر حیاتی است که خلاف آن مایه قتل و نابودی جمعیت مؤمنین است. «(4)»
1- نحل: 106
2- به تفاسیر فریقین مراجعه شود.
3- آل عمران: 28
4- مفاتیح الغیب، ج 8، ص 13
1- صحیح بخاری، ج 4، 112، کتاب بدء الخلق.
کلینی نقل میکند که از امام علی خواستند که بدعتهای خلفای سهگانه را اصلاح کند امّا علی نپذیرفت وگفت: این مایه تفرقه است و بدعتهای خلفا از نظر شیعه مخالف با قرآن و سنت بود، چرا علی انکار نکرد؟
پاسخ
امر به معروف و نهی از منکر شرایطی دارد که فقها در کتابهای فقهی آن را بیان کردهاند و یکی از شرایط این است که دفع «فاسد» به «افسد» نشود. در چنین شرایطی مطرح کردن این مسائل نه تنها تأثیری نداشت، بلکه اثر سوء میگذاشت، لذا در اثنای جنگصفین مردی از بنی اسد از اصحاب علی از آن حضرت پرسید: چطور شد که قوم شما، شما را از خلافت بازداشتند و حال آن که شما شایستهتر بودید؟
او این سؤال را در وقت غیر مناسب مطرح کرد، یعنی موقعی مطرح کرد که علی با معاویه درگیر بوده است.
امام بهصورت ملامت گونه ای قبل از جواب به او گفت: که آخر هر پرسشی جایی دارد، حالا وقت این گفتگوها نیست مسأله روز ما، مسأله معاویه است «هَلُمَّ الْخَطْبَ فِی ابْنِ أَبِی سُفْیَان». «(1)»
1- صحیح بخاری، ج 4، ص 112، کتاب بدء الخلق.
عمر علی را در شورای شش نفره قرار داد، چرا علی با وجود نص بر خلافت خود، حاضر شد در این شورا عضو شود؟ و چرا نگفت که درباره او نصّی وارد شده است؟
پاسخ
این سؤال تکراری است و در گذشته از آن پاسخ گفتیم. اگر کسی شرح حال شورای شش نفره را بخواند میفهمد که مشارکت آن حضرت از روی اکراه بود و عمویش عباس از آن حضرت پرسید: چرا شرکت کردی؟ فرمود: میخواهم از اختلاف پرهیز کنم.
این گزینش با ارعاب و تهدید انجام گرفت، خلیفه پس از انتخاب شش نفر، به محمد بن مسلمه دستور داد: اگر اقلیت با اکثریت توافق نکردند، فوراً اعدام شوند.
اگر جناح مساوی شورا با جناحی که عبدالرحمان در آن قرار دارد، موافقت نکردند فوراً کشته شوند.
اگر کاندیدها در ظرف سه روز در تعیین جانشین به توافق نرسیدند
شیعه روایاتی را جعل کردهاند که متضمن اسامی ائمه دوازدهگانه است، ولی یکی از علمای آنها گفته: ذکر سلسله وار این دوازده تن در آن روایات موجود نیست.
پاسخ
این چه اشکال و پرسشی است که مطرح میکند؟! این عالم درباره ترتیب اسامی امامان میگوید: اسامی امامان در آن روایات ذکر شده امّا ترتب ولایت آنها در آن احادیث نیامده است. این چه ربطی به جعل روایت و دروغگویی پرسشگر دارد.
شیعه ادعا میکند که بیشترصحابه بعد از وفات پیامبر مرتد شدند (یعنی امامت علی را نپذیرفتند) پس چرا میگویید علی علیه السلام از ترس مرتد شدن، با آنها به وجودِ نص احتجاج نکرد و با آنها نجنگید؟
پاسخ
این سؤال تکراری است و ما نیز مکرر به آن پاسخ گفتهایم. بنابراین، نیازی به تکرار نمیبینیم.
شیعه گمان میکند نصی درباره امامانشان وجود دارد ولی استاد فیصلنور در کتاب «الإمامة والنص» این روایات را نقد کرده است.
پاسخ
در اینجا چون کفگیر به ته دیگ خورده، پناه به کتاب دیگری میبرد و بدون این که مطالب او را نقل کند، مدعی میشود که این پرسشها باعث هدایت گروهی از جوانان شده است.
به هر حال نصوصی که درباره امامان یکی پس از دیگری وارد